گشت روی زمین چو صحن بهشت از سیف فرغانی غزل 108
1. گشت روی زمین چو صحن بهشت
از رخ خوب یار حور سرشت
...
1. گشت روی زمین چو صحن بهشت
از رخ خوب یار حور سرشت
...
1. آن نگاری کو رخ گلرنگ داشت
بی رخش آیینه دل زنگ داشت
...
1. کسی کو غم عشق جانان نداشت
چو زنده نفس می زد و جان نداشت
...
1. آن نکو روی که روی ازنظرم پنهان داشت
ازوی این عشق که پیداست نهان نتوان داشت
...
1. ماه پیش رخ تو تاب نداشت
تاب روی تو آفتاب نداشت
...
1. در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت
هرگز درخت عشرت او برگ وبر نداشت
...
1. گرچه متاع جان بر جانان خطرنداشت
جان باز کز جهان دل ازو دوستر نداشت
...
1. زنده دل نبود کسی کو ذوق درویشان نداشت
جان ندارد زنده یی کو حالت ایشان نداشت
...
1. در آن زمان که دلم میل با جمالی داشت
نبود بی خبر از سر عشق و حالی داشت
...
1. یار در شیرینی از شکر گذشت
عشق در دلسوزی از آذر گذشت
...
1. منم آن کس که عشق یارم کشت
زنده گشتم چوآن نگارم کشت
...
1. شکری بجان خریدم زلب شکرفروشت
که درون پرده با دل شب وصل بود دوشت
...