آثار سیف فرغانی

صفحه 10 از 59
59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی

1 نسخه عشق تو بر رق دلم مسطورست وصف روی توبگویم که مرا دستورست

2 گرنویسم پراز اسرار کتابی گردد آنچه بر رق دل (من) مسطورست

3 همه آفاق بریدم بمثالی فرمان که زسلطان جمال تو مرا منشورست

4 شوق دردل ارنی گوی شبی همچوکلیم آمدم برسر کوی تو که جانرا طورست

1 ای مه و خور بروی تو محتاج بر سر چرخ خاک پای تو تاج

2 چه کنم وصف تو که مستغنیست مه ز گلگونه گل ز اسپیداج

3 هرکه جویای تو بود همه روز همه شبهای او بود معراج

4 پادشاهان که زر همی بخشند بگدایان کوی تو محتاج

1 هر دوچشمت ز فتنه نک خفته است خفیه در زیر طاق ابرویت

2 بهر آشوبشان کند بیدار هر زمان غمزه سخن گویت

3 استخوانی زدر برون انداز که چو سگ می دویم در کویت

4 بس که بر جان بنده راه زدند حسن دلگیر و عشق دلجویت

1 خوشا دلی که چو تو دلبرش بدست افتد زخمر عشق تو یک ساغرش بدست افتد

2 چو با کسی تو بیک بوسه در میان آیی کنار حور ولب کوثرش بدست افتد

3 سزد که از پر طاوس بادزن سازد هر آن مگس که چوتو شکرش بدست افتد

4 مشام روح معطر کند نسیم صبا گرآن کلاله (عنبرچه اش) بدست افتد

1 آن کو بدر تو سر نهاده است پای از دو جهان بدر نهاده است

2 در دام غم تو طایر وهم با بال شکسته پر نهاده است

3 سلطان که بسکه نقش نامش بر چهره سیم و زر نهاده است

4 تا باشدش آب روی حاصل بر خاک در تو سر نهاده است

1 از سر صدق ارکسی بر آستانت سر نهاد تخت بختش پای برکرسی هفت اختر نهاد

2 حبذا آن عاشق سیار کز صدق طلب گرد هردر گشت وپیش آستانت سر نهاد

3 در مقامات ارچه عاشق را مددها کرد عقل عقل را از عشق قدسی چون توان برتر نهاد

4 گرچه سوی آسمان همراه باشد جبرئیل چون تواند پای بر معراج پیغمبر نهاد

1 عشق تو عالم دل جمله بیکبار گرفت بختیار اوست برما که ترا یار گرفت

2 من اسیر خود واز عشق جهانی بیخود من درین ظلمت وعالم همه انوار گرفت

3 وقت آنست که از روزن ما در تابد آفتابی که شعاعش در ودیوار گرفت

4 بلبل از غلغل مستانه خود بی خبرست که گل از باغ بشهر آمد و بازار گرفت

1 آن عاشقی که طعمه عشق تو جان اوست از بهره خوردن غم تو دل دهان اوست

2 همچون رهست پی سپر کاروان درد از قالب آن پلی که بر آب روان اوست

3 آن کو بجست و جوی تو پا در رکاب کرد لطف تو تا بحضرت تو همعنان اوست

4 آن محتشم که او نبود مایه دار عشق هر چیز را که سود شمارد زیان اوست

1 مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست شبی نگفت که بیمار عشق من چونست

2 زدست نشتر غمهای او که نوشش باد دل شکسته من همچو رگ پر از خونست

3 اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم درین معامله بی جان غم تو مغبونست

4 نه دلستان چوتو باشد هرآنکه نیکوروست نه مستی آرد چون می هرآنچه میگونست

1 ای که لعل لب تو آبخور جان منست تو اگر آن منی هر دوجهان آن منست

2 آب دریا ننشاند پس ازین شعله او گربآتش رسد این سوز که درجان منست

3 بتمنای وصال تو بسی سودا پخت طمع خام که اندر دل بریان منست

4 خود (تو) یک روز نگفتی که بدو مرهم وصل بفرستم، که دلش خسته هجران منست

آثار سیف فرغانی

59 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سیف فرغانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی