خر از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 48
1. خر بود خادمی ولی کاهل
که به کار اندرون بود مُنبل
...
1. خر بود خادمی ولی کاهل
که به کار اندرون بود مُنبل
...
1. شیر خصمی مسلّط و مغرور
که بُوَد کارش از مجامله دور
...
1. دیدن آفتاب را در خواب
پادشه گفتهاند از هر باب
...
1. علّت روز و شب خور است و زمین
چون گذشتی نه آنت ماند و نه این
...
1. هرچه داری برای حق بگذار
کز گدایان ظریفتر ایثار
...
1. آن زمان کز خدای نزد رسول
حکم من ذاالذی نمود نزول
...
1. در جهان یک زیان چو سودِ تو نیست
هیچ حبس ابد چو بودِِّ تو نیست
...
1. چند گویی رسیدگی چه بُوَد
در ره دین گزیدگی چه بُوَد
...
1. روبهی پیر روبهی را گفت
کای تو با عقل و رای و دانش جفت
...
1. بود پیری به بصره در زاهد
که نبود آن زمان چنو عابد
...
1. زاهدی از میان قوم بتاخت
به سرِِ کوه رفت و صومعه ساخت
...
1. هست شهری بزرگ در حدِِ روم
باز بسیار اندر آن بر و بوم
...