1 دیدن آفتاب را در خواب پادشه گفتهاند از هر باب
2 ماه مانند رایزن باشد دگری گفت نه که زن باشد
3 جرم مریخ یا زحل در خواب صاحب محنتست و رنج و عذاب
4 تیر مانندهٔ دبیر آمد مشتری خازن و وزیر آمد
1 علّت روز و شب خور است و زمین چون گذشتی نه آنت ماند و نه این
2 ای دو بر زعم تو مراد و مرید دویی از عقل دان نه از توحید
3 در چنین حضرت ار ز من شنوی چون همه شد یکی مجوی دویی
4 که بر این در اگرچه پر شورست زال زر همچو زال بی زورست
1 هرچه داری برای حق بگذار کز گدایان ظریفتر ایثار
2 جان و دل بذل کن کز آب و ز گِل بهتر از جودهاست جهد مُقل
3 سیّد و سرفراز آلِ عبا یافت تشریف سورة هل اتی
4 زان سه قرص جوین بیمقدار یافت در پیش حق چنین بازار
1 آن زمان کز خدای نزد رسول حکم من ذاالذی نمود نزول
2 هرکسی آنقدر که دست رسید پیش مهتر کشید و سر نکشید
3 گوهر و زر ستور و بنده و مال هرچه در وسع بودشان در حال
4 قیس عاصم ضعیف حالی بود که نکردی طلب ز دنیا سود
1 در جهان یک زیان چو سودِ تو نیست هیچ حبس ابد چو بودِِّ تو نیست
2 ظهرالنور ذوالمنن باشد بطل الزور جان و تن باشد
3 غیب خواهی خودی زره بردار عیب را با سرای غیب چه کار
4 غیبگو گرد سرخ یزدان است زردرویی کشوری زانست
1 چند گویی رسیدگی چه بُوَد در ره دین گزیدگی چه بُوَد
2 تا گزنده بوی گزیده نهای تا درنده بوی رسیده نهای
3 بند بر خود نهی گزیده شوی پای بر سر نهی رسیده شوی
4 آدمی کی بود گزنده چه تو دیو و دد کی بود درنده چه تو
1 روبهی پیر روبهی را گفت کای تو با عقل و رای و دانش جفت
2 چابکی کن دو صد درم بستان نامهٔ ما بدین سگان برسان
3 گفت اجرت فزون ز دردسر است لیک کاری عظیم با خطر است
4 زین زیان چونکه جان من فرسود درمت آنگهم چه دارد سود
1 بود پیری به بصره در زاهد که نبود آن زمان چنو عابد
2 گفت هر بامداد برخیزم تا از این نفسِ شوم بگریزم
3 نفس گوید مرا که هان ای پیر چه خوری بامداد کن تدبیر
4 بازگو مر مرا که تا چه خورم منش گویم که مرگ و در گذرم
1 زاهدی از میان قوم بتاخت به سرِِ کوه رفت و صومعه ساخت
2 روزی از اتّفاق دانایی عالمی پُر خرد توانایی
3 برگذشت و بدید زاهد را آن چنان پارسای عابد را
4 گفت ویحک چرا براین بالای ساختستی مقام و مسکن و جای
1 هست شهری بزرگ در حدِِ روم باز بسیار اندر آن بر و بوم
2 نام آن شهر شهره فسطاطست ساحلش تا به حد دمیاطست
3 اندرو مرغ خانگی نپرد زانکه باز از هوا ورا شکرد
4 واندران شهر مرغ نگذارد زآنکه در ساعتش بیوبارد