داده از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 72
1. داده از حکم تو تمنّی را
امر دین را و عقل دنیی را
...
1. داده از حکم تو تمنّی را
امر دین را و عقل دنیی را
...
1. کور را گوهری نمود کسی
زین هوس پیشه مرد بوالهوسی
...
1. از پس این براق شوق بُوَد
شوق در گردنش چو طوق بُوَد
...
1. در حق حقّ غضب روا نبود
زانکه صاحب غضب خدا نبود
...
1. باز را چون ز بیشه صید کنند
گردن و هردو پاش قید کنند
...
1. کرهّای را که شد سه سال تمام
رائضش درکشد به زخم لگام
...
1. هست حق را ز بهر جان شریف
اندر اثناء حکم صنع لطیف
...
1. بندگان را که از قدر حذر است
آن نه زیشان که آن هم از قدر است
...
1. ابلقی را که رخ به خانهٔ اوست
تازگی جان ز تازیانهٔ اوست
...
1. از درونش چوبوی جان یابند
بیزبانان همه زبان یابند
...
1. چند پرسی که بندگی چه بُوَد
بندگی جز فکندگی چه بُوَد
...
1. آن شنیدی که تا خلیل چه گفت
وقت آتش به جبرئیل نهفت
...