1 تا کی باشم با غم هجران تو جفت زرقیست حدیثان تو پیدا و نهفت
2 چون از تو نخواهدم گل و مل بشکفت دست از تو بشستم و به ترک تو گفت
1 گردی نبرد ز بوسه از افسر ما گر بوسه به نام خود زنی بر سر ما
2 تازان خودی مگرد گرد در ما یا چاکر خویش باش یا چاکر ما
1 بس دل که غم سود و زیان تو خورد بس شاه که یاد پاسبان تو خورد
2 نان تو خورد سگی که روبه گیرست ای من سگ آن سگی که نان تو خورد
1 ای عمر عزیز داده بر باد ز جهل وز بیخبری کار اجل داشته سهل
2 اسباب دوصد ساله سگالنده ز پیش نایافته از زمانه یک ساعت مهل
1 نامت پس ازین یارا به اسم دارم نوشت پس ازین چو نیش کژدم دارم
2 چون مار سرم بکوب ارت دم دارم از سگ بترم اگر به مردم دارم
1 عشق و غم تو اگر چه بیدادانند جان و دل من زهر دو آبادانند
2 نبود عجب ار ز یکدیگر شادانند چون جان من و عشق تو همزادانند
1 آنی که عدو چو برگ بیدست از تو در حسن زمانه را نویدست از تو
2 مه را به ضیا هنوز امیدست از تو این رسم سیهگری سپیدست از تو
1 چون دید مرا رخانش چون گل بشکفت آن دیدهٔ نیمخوابش از شرم بخفت
2 گفتا که مخور غم که شوی با ما جفت قربان چنان لب که چنان داند گفت
1 تا جان مرا بادهٔ مهرت سودست جان و دلم از رنج غمت ناسودست
2 گر باده به گوهر اصل شادی بودست پس چونکه ز بادهٔ تو رنج افزودست
1 ای شاخ تو اقبال و خرد بارت باد در عالم عقل و روح بازارت باد
2 نام پدرت عاقبت کارت باد کارت چو رخ و سرت چو دستارت باد