1 شبها ز فراق تو دلم پر خونست وز بیخوابی دو دیده بر گردونست
2 چون روز آید زبان حالم گوید کای بر در بامداد حالست چونست
1 آن روز که بیش با من او را کینست بیشش بر من کرامت تمکینست
2 گویم به زبان نخواهمش گر دینست شوخیست که می کنم چه جای اینست
1 در مرگ حیات اهل داد و دینست وز مرگ روان پاک را تمکینست
2 نز مرگ دل سنایی اندهگینست بی مرگ همی میرد و مرگش زینست
1 آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست وان کت کلهی نهاد طرار تو اوست
2 آنکس که ترا بار دهد بار تو اوست وآنکس که ترا بی تو کند یار تو اوست
1 آنکس که به یاد او مرا کار نکوست با دشمن من همی زید در یک پوست
2 گر دشمن بنده را همی دارد دوست بدبختی بندهست نه بدعهدی اوست
1 ایام درشت رام بهرام شهست جام ابدی به نام بهرامشهست
2 آرام جهان قوام بهرامشهست اجرام فلک غلام بهرامشهست
1 هر چند بلای عشق دشمن کامیست از عشق به هر بلا رسیدن خامیست
2 مندیش به عالم و به کام خود زی معشوقه و عشق را هنر بدنامیست
1 در دام تو هر کس که گرفتارترست در چشم تو ای جهان جان خوارترست
2 آن دل که ترا به جان خریدارترست ای دوست به اتفاق غمخوارترست
1 چندان چشمم که در غم هجر گریست هرگز گفتی گریستنت از پی چیست
2 من خود ز ستم هیچ نمیدانم گفت کو با تو و خوی تو چو من خواهد زیست
1 گویند که راستی چو زر کانیست سرمایهٔ عز و دولت و آسانیست
2 گر راست به هر چه راستست ارزانیست من راستم آخر این چه سرگردانیست