نور بصرم خاک قدمهای از سنایی غزنوی رباعی 109
1. نور بصرم خاک قدمهای تو باد
آرام دلم زلف به خمهای تو باد
1. نور بصرم خاک قدمهای تو باد
آرام دلم زلف به خمهای تو باد
1. اصل همه شادی از دل شاد تو باد
تا بنده بود همیشه بر یاد تو باد
1. از کبر چو من طبع تو بگریخته باد
با خلق چو تو خلق من آمیخته باد
1. گردی که ز دیوار تو برباید باد
جز در چشمم از آن نشان نتوان داد
1. کاری که نه کار تست ناساخته باد
در کوی تو مال و ملک درباخته باد
1. چشمم ز فراق تو جهانسوز مباد
بر من سپه هجر تو پیروز مباد
1. آن را شایی که باشم از عشق تو شاد
و آن را شایم که از منت ناید یاد
1. آن به که کنم یاد تو ای حور نژاد
و آن به که نیارم از جفاهای تو یاد
1. ما را به جز از تو عالم افروز مباد
بر ما سپه هجر تو پیروز مباد
1. در دیدهٔ خصم نیک روی تو مباد
بر عاشق سفله نیک خوی تو مباد
1. آب از اثر عارض تو می گردد
آتش زد و رخسار تو پر خوی گردد
1. تن در غم تو در آب منزل دارد
دل آتش سودای تو در دل دارد