1 از کبر چو من طبع تو بگریخته باد با خلق چو تو خلق من آمیخته باد
2 دشمنت چو من به گردن آویخته باد یا همچو من آب روی او ریخته باد
1 گردی که ز دیوار تو برباید باد جز در چشمم از آن نشان نتوان داد
2 ای در غم تو طبع خردمندان شاد هر کو به تو شاد نیست شادیش مباد
1 کاری که نه کار تست ناساخته باد در کوی تو مال و ملک درباخته باد
2 گر چهرهٔ من جز از غم تست چو زر در بوتهٔ فرقت تو بگداخته باد
1 چشمم ز فراق تو جهانسوز مباد بر من سپه هجر تو پیروز مباد
2 روزی اگر از تو باز خواهم ماندن شب باد همه عمر من آن روز مباد
1 آن را شایی که باشم از عشق تو شاد و آن را شایم که از منت ناید یاد
2 با این همه چشم زخم ای حورنژاد در راه تو بنده با خود و بی خود باد
1 آن به که کنم یاد تو ای حور نژاد و آن به که نیارم از جفاهای تو یاد
2 گر چه به خیال تست بیهوده و باد بیهوده ترا به باد نتوانم داد
1 ما را به جز از تو عالم افروز مباد بر ما سپه هجر تو پیروز مباد
2 اندر دل ما ز هجر تو سوز مباد چون با تو شدم بیتو مرا روز مباد
1 در دیدهٔ خصم نیک روی تو مباد بر عاشق سفله نیک خوی تو مباد
2 چون قامت من دل دو توی تو مباد جز من پس ازین عاشق روی تو مباد
1 آب از اثر عارض تو می گردد آتش زد و رخسار تو پر خوی گردد
2 گر عاشق تو چو خاک لاشی گردد چون باد به گرد زلف تو کی گردد
1 تن در غم تو در آب منزل دارد دل آتش سودای تو در دل دارد
2 جان در طلب تو باد حاصل دارد پس کیست که او نیل ترا گل دارد