1 اندر طلبت هزار دل کرد هوس با عشق تو صد هزار جان باخت نفس
2 لیکن چو همی مینگرم از همه کس با نام تو پیوست جمال همه کس
1 هر چند به دلبری کنون آمدهای در بردن دل تو ذوفنون آمدهای
2 آلوده همه جامه به خون آمدهای گویی که ز چشم من برون آمدهای
1 زلفینانت همیشه خم در خم باد واندوهانت همیشه دم در دم باد
2 شادان به غم منی غمم بر غم باد عشقی که به صد بلا کم آید کم باد
1 کی باشد که ز طلعت دون شما ما رسته و رسته ریشملعون شما
2 ما نیز بگردیم و نباید گشتن چون ... خری گرد در ... شما
1 ایام درشت رام بهرام شهست جام ابدی به نام بهرامشهست
2 آرام جهان قوام بهرامشهست اجرام فلک غلام بهرامشهست
1 جز تیر بلا نبود در ترکش عشق جز مسند عشق نیست در مفرش عشق
2 جز دست قضا نیست جنیبت کش عشق جان باید جان سپند بر آتش عشق
1 گویند که راستی چو زر کانیست سرمایهٔ عز و دولت و آسانیست
2 گر راست به هر چه راستست ارزانیست من راستم آخر این چه سرگردانیست
1 گر گویم جان فدا کنم جان نفسست گر گویم دل فدا کنم دل هوسست
2 گر ملک فدا کنم همان ملک خسست کی برتر ازین سه بنده را دست رسست
1 صد چشمه ز چشم من براندی و شدی بر آتش فرقتم نشاندی و شدی
2 چون باد جهنده آمدی تنگ برم خاکم به دو دیده برفشاندی و شدی
1 تا با خودی ارچه همنشینی با من ای بس دوری که از تو باشد تا من
2 در من نرسی تا نشوی یکتا من اندر ره عشق یا تو گنجی یا من