سیمرغ نهای که بی تو از سنایی غزنوی رباعی 157
1. سیمرغ نهای که بی تو نام تو برند
طاووس نهای که با تو در تو نگرند
1. سیمرغ نهای که بی تو نام تو برند
طاووس نهای که با تو در تو نگرند
1. سادات به یک بار همه مهجورند
کز سایهٔ حشمت تو مهتر دورند
1. با یاد تو جام زهر چون نوش کشند
از کوی تو عاشقان بیهوش کشند
1. تا عشق قد تو همچو چنبر نکند
در راه قلندری ترا سر نکند
1. عشق تو کرای شادی و غم نکند
عمر تو کرای سور و ماتم نکند
1. بسیار مگو دلا که سودی نکند
ور صبر کنی به تو نمودی نکند
1. یک دم سر زلف خویش پر خم نکند
تا کار مرا چو زلف درهم نکند
1. عشاق اگر دو کون پیش تو نهند
مفلس مانند و از خجالت نرهند
1. عشق و غم تو اگر چه بیدادانند
جان و دل من زهر دو آبادانند
1. آنها که اسیر عشق دلدارانند
از دست فلک همیشه خونبارانند
1. آنها که درین حدیث آویختهاند
بسیار ز دیده خون دل ریختهاند
1. دیده ز فراق تو زیان میبیند
بر چهره ز خون دل نشان میبیند