1 در دیدهٔ خصم نیک روی تو مباد بر عاشق سفله نیک خوی تو مباد
2 چون قامت من دل دو توی تو مباد جز من پس ازین عاشق روی تو مباد
1 ای تن وطن بلای آن دلکش باش ای جان ز غمش همیشه در آتش باش
2 ای دیده به زیر پای او مفرش باش ای دل نه همه وصال باشد خوش باش
1 چون دوست نمود راه طامات مرا از ره نبرد رنگ عبادات مرا
2 چون سجده همی نماید آفات مرا محراب ترا باد و خرابات مرا
1 با من شب و روز گرم بودی به سخن تا چون زر شد کار تو ای سیمینتن
2 برگشتی از دوست تو همچون دشمن بدعهد نکوروی ندیدم چو تو من
1 چون آمد شد بریدم از کوی تو من دانم نرهم ز گفت بد گوی تو من
2 بر خیره چر آنگ ه کنم سوی تو من بر عشق تو عاشقم نه بر روی تو من
1 بر سین سریر سر سپاه آمد عشق بر میم ملوک پادشاه آمد عشق
2 بر کاف کمال کل، کلاه آمد عشق با اینهمه یک قدم ز راه آمد عشق
1 اصل همه شادی از دل شاد تو باد تا بنده بود همیشه بر یاد تو باد
2 بیداد همی کنی و دادم ندهی داد همه کس فدای بیداد تو باد
1 در شهر هر آنکسی که او مشهورست دانم که ز درد پای تو رنجورست
2 هستی به معانی تو جهانی دیگر پایی که جهانی نکشد معذورست
1 نیکوتری از آب روان اندر باغ زیباتری از جوانی و مال و فراغ
2 لیکن چه کنم که عشقت ای شمع و چراغ جویان بودست درد ما را از داغ
1 اول تو حدیث عشق کردی آغاز اندر خور خویش کار ما را میساز
2 ما کی گنجیم در سراپردهٔ راز لافیست به دست ما و منشور نیاز