1 در هجر توام قوت یک آه نماند قوت دل من جز غمت ای ماه نماند
2 زین خیره سری که عشق مه رویانست اندر ره عاشقی دو همراه نماند
1 نارفته به کوی صدق در گامی چند ننشسته به پیش خاصی و عامی چند
2 بد کرده همه نام نکو نامی چند برکرده ز طامات الف لامی چند
1 نقاش که بر نقش تو پرگار افگند فرمود که تا سجده برندت یک چند
2 چون نقش تمام گشت ای سرو بلند میخواند «وان یکاد» و میسوخت سپند
1 مرغان که خروش بینهایت کردند از فرقت گل همی شکایت کردند
2 چون کار فراقشان روایت کردند با گل گلههای خود حکایت کردند
1 ای گل نه به سیم اگر به جانت بخرند چون بر تو شبی گذشت نامت نبرند
2 گه نیز عزیز و گاه خوارت شمرند بر سر ریزند و زیر پایت سپرند
1 این بیریشان که سغبهٔ سیم و زرند در سبلت تو به شاعری که نگرند
2 زر باید زر که تا غم از دل ببرند ترانهٔ خشک خوبرویان نخرند
1 سیمرغ نهای که بی تو نام تو برند طاووس نهای که با تو در تو نگرند
2 بلبل نه که از نوای تو جامه درند آخر تو چه مرغی و ترا با چه خرند
1 سادات به یک بار همه مهجورند کز سایهٔ حشمت تو مهتر دورند
2 از غایت مهر تو به دل رنجورند گر شکر تو گویند به جان معذورند
1 با یاد تو جام زهر چون نوش کشند از کوی تو عاشقان بیهوش کشند
2 بنمای به زاهدان جمال رخ خویش تا غاشیهٔ مهر تو بر دوش کشند
1 تا عشق قد تو همچو چنبر نکند در راه قلندری ترا سر نکند
2 این عشق درست از آن کس آید به جهان کورا همه آب بحرها تر نکند