شب گشت ز هجران دل فروزم از سنایی غزنوی رباعی 205
1. شب گشت ز هجران دل فروزم روز
شب تیز شد از آه جهانسوزم روز
1. شب گشت ز هجران دل فروزم روز
شب تیز شد از آه جهانسوزم روز
1. ای گلبن نابسوده او باش هنوز
وی رنگ تو نامیخته نقاش هنوز
1. آسیمه سران بینواییم هنوز
با شهوتها و با هواییم هنوز
1. بر چرخ نهاده پای بستیم هنوز
قارون شدگان تنگدستیم هنوز
1. ای در سر زلف تو صبا عنبر بیز
وی نرگس شهلای تو بس شورانگیز
1. درد دلم از طبیب بیهوده مپرس
رنج تنم از حریف آسوده مپرس
1. ای دیده ز هر طرف که برخیزد خس
طرفهست که جز در تو نیاویزد خس
1. خواندیم گرسنه ما ز دل یار هوس
سیر از چو تویی بگو که یا رد شد پس
1. ای چون هستی برده دل من به هوس
چون نیستیم غم فراق تو نه بس
1. ای من به تو زنده همچو مردم به نفس
در کار تو کرده دین و دنیا به هوس
1. اندر طلبت هزار دل کرد هوس
با عشق تو صد هزار جان باخت نفس
1. شمعی که چو پروانه بود نزد تو کس
نتوان چو چراغ پیش تو داد نفس