1 زین رفتن جان ربای درد افزایت چون سازم و چون کنم پشیمان رایت
2 برخیزم و در وداع هجر آرایت بندی سازم ز دست خود بر پایت
1 آتش در زن ز کبریا در کویت تا ره نبرد هیچ فضولی سویت
2 آن روی نکو ز ما بپوش از مویت زیرا که به ما دریغ باشد رویت
1 هستی تو سزای این و صد چندین رنج تا با تو که گفت کین همه بر خود سنج
2 از جستن و خواستن برآسای و مباش آرام گزین که خفتهای بر سر گنج
1 اندر همه عمر من بسی وقت صبوح آمد بر من خیال آن راحت روح
2 پرسید ز من که چون شدی تو مجروح گفتم ز وصال تو همین بود فتوح
1 هر جاه ترا بلندی جوزا باد درگاه ترا سیاست دریا باد
2 رای تو ز روشنی فلک سیما باد خورشید سعادت تو بر بالا باد
1 ای شاخ تو اقبال و خرد بارت باد در عالم عقل و روح بازارت باد
2 نام پدرت عاقبت کارت باد کارت چو رخ و سرت چو دستارت باد
1 گوشت سوی عاقلان غافلوش باد چشمت سوی صوفیان دردی کش باد
2 بی روی تو آب دیدهها آتش باد بی وصل تو روز نیک را شب خوش باد
1 زلفینانت همیشه خم در خم باد واندوهانت همیشه دم در دم باد
2 شادان به غم منی غمم بر غم باد عشقی که به صد بلا کم آید کم باد
1 نور بصرم خاک قدمهای تو باد آرام دلم زلف به خمهای تو باد
2 در عشق داد من ستمهای تو باد جانی دارم فدای غمهای تو باد
1 اصل همه شادی از دل شاد تو باد تا بنده بود همیشه بر یاد تو باد
2 بیداد همی کنی و دادم ندهی داد همه کس فدای بیداد تو باد