1 عشق تو کرای شادی و غم نکند عمر تو کرای سور و ماتم نکند
2 زخم تو کرای آه و مرهم نکند چه جای کراییم کراهم نکند
1 عشقست مرا بهینهتر کیش بتا نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا
2 من میباشم ز عشق تو ریش بتا نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
1 بویی که مرا ز وصل یار آمد رفت و آن شاخ جوانی که به بار آمد رفت
2 گیرم که ازین پس بودم عمر دراز چه سود ازو کانچه به کار آمد رفت
1 گیرم که چو گل همه نکویی با تست چون بلبل راه خوبگویی با تست
2 چون آینه خوی عیب جویی با تست چه سود که شیمت دورویی با تست
1 هجر تو خوشست اگر چه زارم دارد وصل تو بتر که بیقرارم دارد
2 هجر تو عزیز و وصل خوارم دارد این نیز مزاج روزگارم دارد
1 دی آمدنی به حیرت از منزل خویش امروز قراری نه به کار دل خویش
2 فردا شدنی به چیزی از حاصل خویش پس من چه دهم نشان ز آب و گل خویش
1 هر باطل را که رهگذر بر گل ماست تو پنداری که منزلش در دل ماست
2 آنجا که نهاد قبلهٔ مقبل ماست درد ازل و عشق ابد حاصل ماست
1 نازان و گرازان به وثاق آمد یار نازان چو گل و مل و گرازان چو بهار
2 جوشان و خروشانش گرفتم به کنار جوشان ز تف خمر و خروشان ز خمار
1 درد دلم از طبیب بیهوده مپرس رنج تنم از حریف آسوده مپرس
2 نالودهٔ پاک را از آلوده مپرس در بوده همی نگر ز نابوده مپرس
1 هر چند دلم بیش کشد بار غمت گویی که بود شیفتهتر بر ستمت
2 گفتی کم من گیر نگیرد هرگز آن دل که کم خویش گرفتست کمت