با من دو هزار عشوه بفروختهای از سنایی غزنوی رباعی 361
1. با من دو هزار عشوه بفروختهای
تا این دل من بدین صفت سوختهای
...
1. با من دو هزار عشوه بفروختهای
تا این دل من بدین صفت سوختهای
...
1. در جامه و فوطه سخت خرم شدهای
کاشوب جهان و شور عالم شدهای
...
1. ای آنکه تو رحمت خدایی شدهای
در چشم بجای روشنایی شدهای
...
1. تا نقطهٔ خال مشک بر رخ زدهای
عشق همه نیکوان تو شهرخ زدهای
...
1. هر چند به دلبری کنون آمدهای
در بردن دل تو ذوفنون آمدهای
...
1. در حسن چو عشق نادرست آمدهای
در وعده چو عهد خویش سست آمدهای
...
1. خشنودی تو بجویم ای مولایی
چون باد بزان شوم ز ناپروایی
...
1. چون نار اگرم فروختن فرمایی
چون باد بزان شوم ز ناپروایی
...
1. گفتم که ببرم از تو ای بینایی
گفتی که بمیر تا دلت بربایی
...
1. ای سوسن آزاد ز بس رعنایی
چون لاله ز خنده هیچ میناسایی
...
1. تا تو ز درون وفای او میجویی
وانگه ز برون جفای او میجویی
...
1. غم کی خورد آنکه شادمانیش تویی
یا کی مرد آنکه زندگانیش تویی
...