1 لشکرگه عشق عارض خرم تست زنجیر بلا زلف خم اندر خم تست
2 آسایش صدهزار جان یک دم تست ای شادی آن دل که در آن دل غم تست
1 در حسن چو عشق نادرست آمدهای در وعده چو عهد خویش سست آمدهای
2 در دلبری ار چند نخست آمدهای رو هیچ مگو که سخت چست آمدهای
1 در عشق تو خفته همچو ابروی توام زخمم چه زنی نه مرد بازوی توام
2 در خشم شدی که گفتمت ترک منی؟ بگذاشتم این حدیث، هندوی توام
1 در جامه و فوطه سخت خرم شدهای کاشوب جهان و شور عالم شدهای
2 در خواب ندانم که چه دیدستی دوش کامروز چو نقش فوطه در هم شدهای
1 ای چون هستی برده دل من به هوس چون نیستیم غم فراق تو نه بس
2 گر چون هستی به دستت آرم زین پس پنهان کنمت چو نیستی از همه کس
1 زان یک نظر نهان که ما دزدیدیم دور از تو هزار درد و محنت دیدیم
2 اندر هوست پردهٔ خود بدریدیم تو عشوه فروختی و ما بخریدیم
1 تو شیردلی شکار تو دل باشد جان دادنم از پی تو مشکل باشد
2 وصل تو به حیله کی به حاصل باشد مدبر چه سزای عشق مقبل باشد
1 مانندهٔ باد اگر چه بیپا و سریم پیوسته چو آتش ره بالا سپریم
2 زان پیش که رخت ما سوی خاک کشند ما خاک فروشیم و بدان آب خوریم
1 آنم که مرا نه دل نه جان و نه تنست بر من ز من از صفات هستی بدنست
2 تا ظن نبری که هستی من ز منست آن سایه ز من نیست که از پیرهنست
1 آب از اثر عارض تو می گردد آتش زد و رخسار تو پر خوی گردد
2 گر عاشق تو چو خاک لاشی گردد چون باد به گرد زلف تو کی گردد