بی تیر غمت پشت کمان دارم از سنایی غزنوی رباعی 325
1. بی تیر غمت پشت کمان دارم من
دادم به تو دل ترا چو جان دارم من
...
1. بی تیر غمت پشت کمان دارم من
دادم به تو دل ترا چو جان دارم من
...
1. غمهای تو در میان جان دارم من
شادی ز غم تو یک جهان دارم من
...
1. بختی نه که با دوست درآمیزم من
عقلی نه که از عشق بپرهیزم من
...
1. ای بی سببی همیشه آزردهٔ من
و آزردن تو ز طبع تو پردهٔ من
...
1. چون آمد شد بریدم از کوی تو من
دانم نرهم ز گفت بد گوی تو من
...
1. از عشوهٔ چرخ در امانم ز تو من
و آزاد ز بند این و آنم ز تو من
...
1. دلها همه آب گشت و جانها همه خون
تا چیست حقیقت از پس پرده و چون
...
1. در جنب گرانی تو ای نوشتکین
حقا که کم از نیست بود وزن زمین
...
1. بهرام دواند هر دو جویندهٔ کین
آن قوت ملک آمد و این قوت دین
...
1. پار ارچه نمیکرد چو کفرم تمکین
امسال عزیز کرد ما را چون دین
...
1. آب ارچه نمیرود به جویم با تو
جز در ره مردمی نپویم با تو
...
1. ای طالع سعد روح فرخنده به تو
وی صورت بخت عقل نازنده به تو
...