1 در جنب گرانی تو ای نوشتکین حقا که کم از نیست بود وزن زمین
2 وین از همه طرفهتر که در چشم یقین تو هیچ نه و از تو گرانی چندین
1 ای بیماری سرو ترا کرده کناغ پس دست اجل نهاده بر جان تو داغ
2 خورشید و چراغ من بدی و پس از این ناییم بهم پیش چو خورشید و چراغ
1 هر جاه ترا بلندی جوزا باد درگاه ترا سیاست دریا باد
2 رای تو ز روشنی فلک سیما باد خورشید سعادت تو بر بالا باد
1 در دوستی ای صنم چو دادم دادت بر من ز چه روی دشمنی افتادت
2 دشمن خوانی مرا و خوانم بادت ای دوست چو من هزار دشمن بادت
1 افسرده شد از دم دهانم دم چشم بر ناخن من گیا دمید از نم چشم
2 چشمم ز پی دیدن روی تو بود بی روی تو گر چشم نباشد کم چشم
1 کاری که نه کار تست ناساخته باد در کوی تو مال و ملک درباخته باد
2 گر چهرهٔ من جز از غم تست چو زر در بوتهٔ فرقت تو بگداخته باد
1 گوشت سوی عاقلان غافلوش باد چشمت سوی صوفیان دردی کش باد
2 بی روی تو آب دیدهها آتش باد بی وصل تو روز نیک را شب خوش باد
1 تا در چشمم نشسته بودی در تاب پیوسته همی بریختی در خوشاب
2 و اکنون که برون شدن به رستم ز عذاب چون دیده ز خس برست کم ریزد آب
1 یک بوسه بر آن لبان خندان نزنم تا بر پایت هزار چندان نزنم
2 گر جان خواهی ز بهر یک بوسه ز من از عشق لب تو هیچ دندان نزنم
1 نوری که همی جمع نیابی در مشت ناری که به تو در نتوان زد انگشت
2 دهری که شوی بر من بیچاره درشت بختی که چو بینمت بگردانی پشت