یک بوسه بر آن لبان خندان از سنایی غزنوی رباعی 277
1. یک بوسه بر آن لبان خندان نزنم
تا بر پایت هزار چندان نزنم
...
1. یک بوسه بر آن لبان خندان نزنم
تا بر پایت هزار چندان نزنم
...
1. بی وصل تو زندگانی ای مه چکنم
بی دیدارت عیش مرفه چکنم
...
1. گیرم ز غمت جان و خرد پیر کنم
خود را ز هوس ناوک تقدیر کنم
...
1. دارد پشتم ز وعدهٔ خام تو خم
بارد چشمم ز بردن نام تو نم
...
1. ای چون شکن زلف تو پشتم خم خم
وی چون اثر خلق تو صبرم کم کم
...
1. از آمدنم فزود رنج بدنم
از بودن خود همیشه اندر محنم
...
1. با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندهٔ نور آفتابش بینم
...
1. فتحی که به آمدنت منصور شوم
عمری که ز رفتن تو رنجور شوم
...
1. در وصل شب و روز شمردیم بهم
در هجر بسی راه سپردیم بهم
...
1. مجرم رخ تو که ما بدو آساییم
ما با رخ و با خرام تو برناییم
...
1. چوبی بودم بود به گل در پایم
در خدمت مختار فلک شد جایم
...
1. گفتم که مگر دل ز تو برداشتهایم
معلوم شد ای صنم که پنداشتهایم
...