در خوابگه از دل شب آتش از سنایی غزنوی رباعی 265
1. در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
...
1. در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم
...
1. چون در غم آن نگار سرکش باشم
آب انگارم گر چه در آتش باشم
...
1. گفتم خود را ز خس نگهدار ای چشم
خود را و مرا به درد مسپار ای چشم
...
1. افسرده شد از دم دهانم دم چشم
بر ناخن من گیا دمید از نم چشم
...
1. گر با فلکم کنی برابر بیشم
عالم همه یک ذره نیرزد پیشم
...
1. روز آمد و برکشید خورشید علم
شب کرد ازو هزیمت و برد حشم
...
1. تیغ از کف و بازوی تو ای فخر امم
هم روی مصاف آمد و هم پشت حشم
...
1. چون گل صنما جامه به صد جا چاکم
چون لاله به روز باد سر بر خاکم
...
1. با دولت حسن دوست اندر جنگم
زیرا که همی نیاید اندر چنگم
...
1. ای بسته به تو مهر و وفا یک عالم
مانده ز تو در خوف و رجا یک عالم
...
1. ای گشته فراق تو غمافزای دلم
امید وصال تو تماشای دلم
...
1. پر شد ز شراب عشق جانا جامم
چون زلف تو درهم زده شد ایامم
...