جز من به جهان نبود کس از سنایی غزنوی رباعی 241
1. جز من به جهان نبود کس در خور عشق
زان بر سر من نهاد چرخ افسر عشق
...
1. جز من به جهان نبود کس در خور عشق
زان بر سر من نهاد چرخ افسر عشق
...
1. تحویل کنم نام خود از دفتر عشق
تا باز رهم من از بلا و سر عشق
...
1. جز تیر بلا نبود در ترکش عشق
جز مسند عشق نیست در مفرش عشق
...
1. گویند که کردهای دلت بردهٔ عشق
وین رنج تو هست از دل آوردهٔ عشق
...
1. کی بسته کند عقل سراپردهٔ عشق
کی باز آرد خرد ز ره بردهٔ عشق
...
1. چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق
جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق
...
1. خورشید سما بسوزد از سایهٔ عشق
پس چون شدهای دلا تو همسایهٔ عشق
...
1. آن روز که شیر خوردم از دایهٔ عشق
از صبر غنی شدم به سرمایهٔ عشق
...
1. کردی تو پریر آب وصل از رخ پاک
تا دی شدم از آتش هجر تو هلاک
...
1. ای آصف این زمانه از خاطر پاک
همچون ز سلیمان ز تو شد دیو هلاک
...
1. زین پیش به شبهای سیاه شبهناک
خورشید همی نمودی از عارض پاک
...
1. ناید به کف آن زلف سمن مال به مال
نی رقص کند بر آن رخان خال به خال
...