21 اثر از قصاید و قطعات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید و قطعات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سنایی غزنوی / دیوان اشعار سنایی غزنوی / قصاید و قطعات در دیوان اشعار

قصاید و قطعات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 عزیز عمر چنان مگذران که آخر کار چو آفتاب تو ناگاه زیر میغ آید

2 هر آنکه بشنود احوال تو در آن ساعت به خیر بر تو دعا گفتنش دریغ آید

1 با بقای پدر پسر ناید شادی مهتری به سر ناید

2 شمس در غرب تا فرو نشود از سوی شرق بدر برناید

1 مبر تو رنج که روزی به رنج نفزاید به رنج بردن تو چرخ زی تو نگراید

2 چو روزگار فرو بست تو از آن مندیش که آنگهی که بباید گشاد بگشاید

3 چو بسته‌های زمانه گشاده خواهد گشت چنان گشاید گویی که آن چنان باید

4 وگر نیاز برد نزد همچو خویشتنی از آن نیاز اسیر و ذلیل باز آید

1 ز راه رفتن و آسودنم چه سود و زیان چو هر دو معنی نتوان همی معاینه دید

2 یکی بسی بدوید و ندید کنگر قصر یکی ز جای نجنبید و پیش گاه رسید

1 داستان پسر هند مگر نشنیدی که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

2 پدر او لب و دندان پیمبر بشکست مادر او جگر عم پیمبر بمکید

3 خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت پسر او سر فرزند پیمبر ببرید

4 بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم لعنة الله یزیدا و علی حب یزید

1 اگر رای رحمت شود با دلم دمی بو که بی‌زای زحمت زید

2 مگس را کند در زمان نامزد که تا بر سر رای رحمت رید

1 چون شکرم در آب دو چشم و دلم فلک در جام کینه خوشتر از آب و شکر کشید

2 گردون زبان عقل مرا قفل برفگند و ایام چشم بخت مرا میل در کشید

1 کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد

2 نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت نشان بی‌نشانی را نشان او نشان گردد

3 به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن چو کوران بی‌بصر گردد چو گنگان بی‌زبان گردد

4 نهان گردد ز هر وضعی که بود آمد چه بود او را پس آنگه از نهان گشتن بر او وضعی عیان گردد

1 نمی‌داند مگر آنکس مراد از کشف حال آید که کشف حال را در حال بی‌حالی زوال آید

2 زوال حال آن باشد کمال حال بی‌حالان که درگاه زوال حال بی‌حالان مجال آید

3 اگر چه هر که در کوی هدی باشد به شرع اندر چو در کول جلال آید همه خویش جلال آید

4 ز حال آنگه شود صافی دل بدحال مردی را که از کوی هدی بی‌حال در کوی ضلال آید

1 اول خلل ای خواجه ترا در امل آید فردا که به پیش تو رسول اجل آید

2 زایل شده گیر اینهمهٔ ملک به یک بار آن دم که رسول ملک لم یزل آید

3 هر سال یکی کاخ کنی دیگر و در وی هر روز ترا آرزوی نو عمل آید

4 زین کاخ برآورده به عیوق هم امروز حقا که همی بوی رسوم و طلل آید

آثار سنایی غزنوی

21 اثر از قصاید و قطعات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید و قطعات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی