داستان پسر هند از سنایی غزنوی قصیده-قطعه 85
1. داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
...
1. داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
...
1. اگر رای رحمت شود با دلم
دمی بو که بیزای زحمت زید
...
1. چون شکرم در آب دو چشم و دلم فلک
در جام کینه خوشتر از آب و شکر کشید
...
1. کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد
گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد
...
1. نمیداند مگر آنکس مراد از کشف حال آید
که کشف حال را در حال بیحالی زوال آید
...
1. اول خلل ای خواجه ترا در امل آید
فردا که به پیش تو رسول اجل آید
...
1. ای بس که نباشی تو و ای بس که درین چرخ
بی تو زحل و زهره به حوت و حمل آید
...
1. کسی را که سر حقیقت عیان شد
مجاز صفات وی از وی نهان شد
...
1. عاشق دیندار باید تا که درد دین کشد
سرمهٔ تسلیم را در چشم روشن بین کشد
...
1. گر سنایی دم زند آتش درین عالم زند
این جهان بیوفا چون ذرهای بر هم زند
...
1. ای برادر زکی بمرد و بشد
تا یکی به ز ما قرین جوید
...
1. ای دریغا که روز برنایی
عهد بشکست و جاودانه نماند
...