1 گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیدهام من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام
1 از خلد برین یاد کنم روی تو بینم وز فتنهٔ دین یاد کنم موی تو بینم
1 دی بدان رستهٔ صرافان من بر در تیم پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
2 زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
3 با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان کندی بر من بیچاره دل خویش رحیم
4 رفتم و چشمگکی کردم و شد بر سر کار کودکک جلد بد و زیرک و دانا و فهیم
1 ای محمد نام و احمد خلق و محمودی شیم محمدت را همچنان چون ملک را تیغ و قلم
2 بذل بیدستت نباشد همچو دانش بیخرد مال با جودت نماند همچو شادی با ستم
3 روح را از رنجهای دل تهی کردی کنار آز را از گنجهای جود پر کردی شکم
4 گر همی یک چند بیکام تو گردد دور چرخ تا نباشی همچو ابر ای نایب دریا دژم
1 ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم
2 آن جای که ابرار نشستند نشستیم وان راه که احرار گزیدند گزیدیم
3 گوش خود و گوش همه آراسته کردیم از بس سخن خوب که گفتیم و شنیدیم
4 از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم
1 گر تو به دو گانهای ز ما پیشی ما از تو به فضل و مردمی پیشیم
2 گر زر نبود ز خدمتت ما را از سبلت تو به جو نیندیشیم
1 ای علایی ببین و نیک ببین که زمانه ستمگریست عظیم
2 گه ز چوبی کند دمنده شنکج گه ز گوسالهای خدای کریم
3 هر کرا فضل نیست نیم پشیز به شتر وار ساو دارد و سیم
4 وانکه چون تیغ جان ربای از فضل موی را چون قلم کند به دو نیم
1 گفت حکیمی که مفرح بود آب و می و لحن و خوش و بوستان
2 هست ولیکن نبود نزد عقل هیچ مفرح چو رخ دوستان
1 چند گویی که زحمتت کردم تا نگردی ز من گران گران
2 به سر تو که دوستر دارم زحمت تو ز رحمت دگران
1 منم آن مفلسی که کیسهٔ من ندهد شادیی به طراران
2 سیم در دست من نگیرد جای چون خرد در دماغ می خواران
3 مستی از صحبتم بپرهیزد همچو خواب از دو چشم بیماران
4 من چنین آزمند نومیدم از تو ای قبلهٔ نکوکاران