1 یک روز بپرسید منوچهر ز سالار کاندر همه عالم چه به ای سام نریمان
2 او داد جوابش که در این عالم فانی گفتار حکیمان به و کردار ندیمان
1 ای روی زردفام تو بر گردن نزار همچون بلندنی که بود بر بلندیی
2 آنگه که مادر تو ترا داشت در شکم هر ساعتی ز رنج زمین را بکندیی
3 نه ماه رنجت از چه کشید او که بعد از آن از کس همی فگند که از کون فگندیی
1 از خلد برین یاد کنم روی تو بینم وز فتنهٔ دین یاد کنم موی تو بینم
1 خواهد که شاعران جهان بی صله همی باشند پیش خوانش دایم مدیح خوان
2 الحق بزرگوار خردمند مهتریست کورا کسی مدیح برد خاصه رایگان
3 مدحش چرا کنم که بیالایدم خرد هجوش چرا کنم که بفرسایدم زبان
4 باشد دروغ مدح در آن خر فراخ کون باشد دریغ هجو از آن خام قلتبان
1 گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پریر در پیشش ار نیافتمی روی زردمی
2 خود سهل بود سهل که گوگرد سرخ خواست گر نان خواجه خواستی از من چه کردمی
1 شربهای جهان همه خوردیم چه عطایی از او چه عاریتی
2 چو نکو بنگریستیم نبود هیچ خوشخوارهتر ز عافیتی
1 ای لاف زنی که هر کجا هستی قصه ز روزن و سرای آری
2 تا کی سوی من نه از ره غیرت از بهر نظاره روی و رای آری
3 پندی بشنو که تا چو مخدومم مختار شوی گر آن بجای آری
4 شو راستیی چو من به دست آور تا چرخ چو من به زیر پای آری
1 چونت نپرسم بگویی اینت کراهت چونت بخوانم نیایی اینت گرانی
2 دعوی دانش کنی همیشه ولیکن هیچ ندانی ورا که هیچ ندانی
1 پای بلقاسم ز پای بلحکم بشناس نیک نیستی ایوب فرمان از دم کرمان مکن
2 تیغ شرع از تارک بدخواه دین داری دریغ شرط مردان این نباشد ای برادر آن مکن
3 عزم داری تا که خود بزغاله را بریان کنی پس چو ابراهیم رو فرزند را قربان مکن
4 این ترا معلوم گردد لیکن اکنون وقت نیست کیست هر کو گر تواند گفت این کن آن مکن
1 ای خرد را جمال و جان را زین ذکر و شعر توام چو دین و چو دین
2 به دو وزنم ستوده در یک بیت به دو بحر آب داده از یک عین
3 من ز شعر تو دیده موسیوار در یکی بیت مجمعالبحرین
4 بلبلم خواندهای و سیمرغم من خود از ناقصی غربالبین