1 آن حور روح فش را بر عقل جلوه کردم و آن شربها که دادی بر یاد تو بخوردم
2 یاقوت نفس کشتم زان گوهر شریفت کازاد کرد چون عقل از چرخ لاژوردم
3 گردم به باد ساری گردی همی ولیکن باران تو بیامد بنشاند جمله گردم
4 گفتی جواب خواهم شرط کرم نبود این بگذاشتی چو فردان در زیر خویش فردم
1 زشت همی گویی هر ساعتم رو تو همی گویی که من نستهم
2 روی نکوی تو چکار آیدم شاعرم ای دوست نه من کان دهم
1 چو بر قناعت ازین گونه دسترس دارم چرا ازین و از آن خویشتن ز پس دارم
2 خدای داند کز هر چه جز خدای بود ازو طمع چو ندارم گرش به کس دارم
1 ای یوسف نامی که همیشه چو زلیخا جز آرزوی صحبت تو کار ندارم
2 یعقوب چو تو یوسفم اندر همه احوال زان جز غم روی توفیاوار ندارم
3 دکان ترا جز فلک شمس ندانم افعال ترا جز دل ابرار ندارم
4 بی شعر تو در ناظمه اندیشه نیابم بی مدح تو در ناطقه گفتار ندارم
1 عمر دو نیمهست و ازین بیش نیست اول و آخر، چو همی بنگرم
2 نیمی از آن کردم در مدح تو نیمی در وعده به پایان برم
3 عمر چو در وعده و مدح تو شد صله مگر روز قیامت خورم
1 چند روزی درین جهان بودم بر سر خاک باد پیمودم
2 بدویدم بسی و دیدم رنج یک شب از آز خویش نغنودم
3 نه یکی را بخشم کردم هجو نه یکی را به طمع بستودم
4 به هوا و به شهوت نفسی جان پاکیزه را نیالودم
1 از زهر به مغزم رسید بویی بفگند هم اندر زمان ز پایم
2 زهری که به بویی بیازمودم آن به که به خوردن نیازمایم
1 خواجه بفزود ولیکن بدرم روی بفروخت ولیکن ز الم
2 میزبان بود ولیکن به رباط نانم آورد ولیکن بدرم
3 دست بگشاد ولیکن در بخل لب فروبست ولیکن ز نعم
4 مغز پر کرد ولیکن ز فضول دل تهی کرد ولیکن ز کرم
1 چون من بره سخن درون آیم خواهم که قصیدهای بیارایم
2 ایزد داند که جان مسکین را تا چند عنا و رنج فرمایم
3 صد بار به عقده در شود تا من از عدهٔ یک سخن برون آیم
4 گفته بودی که جبهای بدهم وز تقاضای سرد تو برهم