22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 ای جوان زیر چرخ پیر مباش یا ز دورانش در نفیر مباش

2 یا برون شو ز چرخ چون مردان ورنه با ویل و وای و ویر مباش

3 اثر دوزخ ار نمی‌خواهی ساکن گنبد اثیر مباش

4 گر سعیدیت آرزوست به عدن در سراپردهٔ سعیر مباش

1 کر ناگه گنبد بسیار سال عمر خوار فخر آل گنبدی را بی‌جمال عمر خوار

2 خواجه مسعودی که هنگام سعادت مشتری سعد کلی داشتی از بهر شخص او نثار

3 آن ز بیم مرگ بوده سالها در عین مرگ و آن ز زخم چشم بوده هفته‌ها بیماروار

4 نرگسی کز بیم ایزد سالها یک رسته بود خون حسرت کرده او را در لحد چون لاله‌زار

1 ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر

2 تا بدین تاج و سریر از بهر مه رویان غیب هر زمانی نو عروسی عقد بندی بر ضمیر

3 با بدین تاج و سریر از بهر دارالملک سر بند پای سر شمر تاج و سریر اردشیر

4 دیو هم کاسه بود بر سفره تا وهم و خیال در میان دین و عقلت در سفر باشد سفیر

1 ای بی سببی از بر ما رفته به آزار وی مانده ز آزار تو ما سوخته و زار

2 دل برده و بگماشته بر سینهٔ ما غم گل برده و بگذاشته بر دیدهٔ ما خار

3 ما در طلب زلف تو چون زلف تو پیچان ما در هوس چشم تو چون چشم تو بیمار

4 تو فارغ و ما از دل خود بیهده پرسان کای دل تو چه گویی که ز ما یاد کند یار

1 ذات عشق ازلی را چون می‌آمد گهرش چون شود پیر تو آن روز جوان‌تر شمرش

2 هر که را پیرهن عافیتی دوخت به چشم از پس آن نبود عشق بتی پرده درش

3 خاصه اندوه چنین بت که همی از سر لطف جامهٔ عافیتی صید کند زیب و فرش

4 صد هزاران رگ جان غمزهٔ خونیش گشاد کز رگ جان یکی لعل نشد نیشترش

1 نشود پیش دو خورشید و دو مه تاری تیر گر برد ذره‌ای از خاطر مختاری تیر

2 آنکه در چشم خردمندی و در گوش یقین پیش اندازهٔ صدقش به کمان آید تیر

3 آنکه پیش قلم همچو سنانش گه زخم از پی فایده چون نیزه میان بندد تیر

4 گر به زر وصف کند برگ رزانر پس از آن برگ زرین شود از دولت او در مه تیر

1 زیبد ار بی مایه عطاری کند پیوسته یار زان که هر تاری ز زلفش نافه دارد صد هزار

2 صد جگر بریان کند روزی ز حسنش ای شگفت هر که چندان مشک دارد با جگر او را چکار

3 مایهٔ عنبر فروشان بوی گرد زلف اوست هیچ دانی تا چه باشد یمن زلفش از یسار

4 بارنامهٔ چشم آهو از دو دیده کرد پست کارنامهٔ ناف آهو از دو جعدش ماند خوار

1 تا چرخ برگشاد گریبان نوبهار از لاله بست دامن کهپایه‌ها ازار

2 چونان نمود کل اثیری اثر به کوه کاجزای او گرفت همه طرف جویبار

3 از اعتدال و تقویت طبع او ز خاک صد برگ گل بزاد ز یک نوک تیز خار

4 اکنون که پر ز برگ زمرد شد از صبا شاخی که بد چو هیکل افعی تهی ز بار

1 ای سنایی خواجهٔ جانی غلام تن مباش خاک را گر دوست بودی پاک را دشمن مباش

2 گرد پاکی گر نکردی گرد خاکی هم مگرد مرد یزدان گر نباشی جفت اهریمن مباش

3 خاص را گر اهل نبوی عام را منکر مشو جام را گرمی نباشی دام را ارزن مباش

4 کار خام دشمنان را آب شو آتش مباش نقش نام دوستان را موم شو آهن مباش

1 ای گردن احرار به شکر تو گرانبار تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار

2 ای خواجهٔ فرزانه علی‌بن محمد وی نایب عیسا به دو صد گونه نمودار

3 چندان که ترا جود و معالی‌ست به دنیا نه نقطه سکون دارد و نه دایره رفتار

4 ذهن تو و سنگ تو به مقدار حقیقت بر سخت همه فایدهٔ روح به معیار

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی