22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 آبرویی کان شود بی علم و بی عقل آشکار آتش دوزخ بود آن آبرو از هر شمار

2 پیشی آن تن را رسد کز علم باشد پیش دست بیشی آن سر را رسد کز عقل باشد پایدار

3 وای آن علمی که از بی عقل باشد منتشر وای آن زهدی که از بی علم یابد انتشار

4 ای که می قدر فلک جویی و نور آفتاب یک شبه بیداریی چون چرخ و چون انجم بیار

1 چون همی از باغ بوی زلف یار ما زند هر که متواریست اکنون خیمه بر صحرا زند

2 دلبر اکنون هر کجا رنگیست رخت آنجا برد عاشق اکنون هر کجا بوییست آه آنجا زند

3 بینوایان را کنون دست صبا بر شاخ گل حجله از دینار بندد کله از دیبا زند

4 هودج متواریان را نقشبند نوبهار قبه از بیجاده سازد پایه از مینا زند

1 ای گردن احرار به شکر تو گرانبار تحقیق ترا همره و توفیق ترا یار

2 ای خواجهٔ فرزانه علی‌بن محمد وی نایب عیسا به دو صد گونه نمودار

3 چندان که ترا جود و معالی‌ست به دنیا نه نقطه سکون دارد و نه دایره رفتار

4 ذهن تو و سنگ تو به مقدار حقیقت بر سخت همه فایدهٔ روح به معیار

1 ای خردمند موحد پاک دین هوشیار ا زامام دین حق یک حجت از من گوش دار

2 آن امامی کو ز حجت بیخ بدعت را بکند نخل دین در بوستان علم زو آمد به بار

3 آنک در پیش صحابان فضل او گفتی رسول تا قیامت داد علمش کار خلقان را قرار

4 شمع جنت خواند عمر را نبی یکبار و بس بوحنیفه را چراغ امتان گفت او سه بار

1 باز متواری روان عشق صحرایی شدند باز سرپوشیدگان عقل سودایی شدند

2 باز مستوران جان و دل پدیدار آمدند باز مهجوران آب و گل تماشایی شدند

3 باز نقاشان روحانی به صلح چار خصم از سرای پنجدر در خانه آرایی شدند

4 باز در رعنا سرای طبع طراران چرخ بهر این نو خاستگان در کهنه پیرایی شدند

1 روز بر عاشقان سیاه کند مست چون قصد خوابگاه کند

2 راه بر عقل و عافیت بزند ز آنچه او در میان راه کند

3 گاه چون نعل اندر آذر بست یوسفان را اسیر چاه کند

4 گاه چون زلف را ز هم بگشاد تنگ بر آفتاب و ماه کند

1 قصهٔ یوسف مصری همه در چاه کنید ترک خندان لب من آمد هین راه کنید

2 آفتاب آمد و چون زهره به عشرت بنشست پیش زهره بچه زهره سخن ماه کنید

3 سخن حور و بهشت و مه و مهر شب و روز چون بدیدید جمالش همه کوتاه کنید

4 نطع را اسب و پیاده رخ و پیل و فرزین همه هیچند شما قبله رخ شاه کنید

1 مرد کی گردد به گرد هفت کشور نامور تا بود زین هشت حرف اوصاف دانش بی‌خبر

2 مهر جود و حرص فضل و ملک عقل و دست عدل خلق خوب و طبع پاک و یار نیک و بذل زر

3 میم و حا و میم و دال خا و طا و یا و باء آنکه چون نامش مرکب ازین صورت سیر

4 صورت این حرفها نبود چو نیکو بنگری جز خصال و نام سرهنگ و عمید نامور

1 طالع از طالعت عجایب‌تر کس ندیدی عجایب دیگر

2 گه به چرخت برد چو قصد دعا گه به خاک آردت چو عزم قدر

3 گه به دستت ببندد از دل پای گه به مهرت ببندد از دل سر

4 گه برهنه‌ت کند چو آبان شاخ گه بپوشاندت چو آب شجر

1 روشن آن بدری که کمتر منزلش عالم بود خرم آن صدری که قبله‌ش حضرت اعظم بود

2 این جهان رخسار او دارد از آن دلبر شدست و آن جهان انوار او دارد از آن خرم بود

3 حاکمی کاندر مقام راستی هر دم که زد بر خلاف آندم اگر یک دم زنی آندم بود

4 راه عقل عاقلان را مهر او مرشد شدست درد جان عاشقان را نطق او مرهم بود

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی