22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 ای در دل مشتاقان از عشق تو بستان‌ها وز حجت بی‌چونی در صنع تو برهان‌ها

2 در ذات لطیف تو حیران شده فکرت‌ها بر علم قدیم تو پیدا شده پنهان‌ها

3 در بحر کمال تو ناقص شده کامل‌ها در عین قبول تو، کامل شده نقصان‌ها

4 در سینهٔ هر معنی بفروخته آتش‌ها بر دیدهٔ هر دعوی بر دوخته پیکان‌ها

1 مردی و جوانمردی آئین و ره ماست جان ملکان زنده به دولت‌کدهٔ ماست

2 روزی ده سیاره بر کسب ضیارا در یوزه‌گر سایهٔ پر کله ماست

3 گر چه شره هر چه شه آمد سوی شرست از دهر برافکندن شرها شره ماست

4 برگ که ما از که بیجاده نترسد که تابرهٔ کاهکشان برگ که ماست

1 یارب چه بود آن تیرگی و آن راه دور و نیمشب وز جان من یکبارگی برده غم جانان طرب

2 گردون چو روی عاشقان در لولو مکنون نهان گیتی چو روی دلبران پوشیده از عنبر سلب

3 روی سما گوهر نگار آفاق را چهره چو قار آسوده طبع روزگار از شورش و جنگ حلب

4 اجرام چرخ چنبری چون لعبتان بربری پیدا سهیل و مشتری خورشید روشن محتجب

1 اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد

2 وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد من آن هستم که آن از بی‌نشانیها نشان دارد

3 وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را هزاران حجت قاطع که ابعاد چنان دارد

4 ترازوی قیامت کو همی اعراض را سنجد اگر باشم درین کفه دگر کفه گران دارد

1 تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما وز بیم سیم گشته ندامت ندیم ما

2 تا هست سیم با ما بیمست یار او چون سیم رفت از پی او رفت بیم ما

3 آیند هر دو باهم و هر دو بهم روند گویی برادرند بهم سیم و بیم ما

4 ای آنکه مفلسیست بلای عظیم تو سیمست ویحک اصل بلای عظیم ما

1 وجود عشق عاشق را وجود اندر عدم سازد حقیقت نیست آن عشقی که بر هستی رقم سازد

2 نسازد عشق رنگ از هیچ رویی بهر مخلوقی که رنگ عشق بی‌رنگی وجود اندر عدم سازد

3 جمال عشق آن بیند که چشم سر کند بینا سماع وصل آن بیند که گوش سر اصم سازد

4 شفا سازد دل و جان را و عاشق را شفا سوزد سقم سوزد رگ و پی را و عاشق را سقم سازد

1 این ابلهان که بی‌سببی دشمن منند بس بوالفضول و یافه‌درای و زنخ زنند

2 اندر مصاف مردی و در شرط شرع و دین چون خنثی و مخنث نه مرد و نه زنند

3 مانند نقش رسمی بی‌اصل و معنیند گر چه به نزد عامه و خطی مبینند

4 چون گور کافران ز درون پر عفونتند گر چه برون به رنگ و نگاری مزینند

1 خاک را از باد بوی مهربانی آمدست در ده آن آتش که آب زندگانی آمدست

2 نرگس مخمور بوی خوش ز طبعی خواستست بنده و آزاد سرمست جوانی آمدست

3 باغ مهمان دوست برگ میزبانی ساختست مرغ اندک زاد در بسیار دانی آمدست

4 باد غمازست و عطاری کند هر صبحدم آن تواناییش بین کز ناتوانی آمدست

1 کفر و ایمان دو طریقیست که آن پنهان نیست فرق این هر دو بنزدیک خرد آسان نیست

2 کفر نزدیک خرد نیست چو ایمان که بوصف اهرمن را صفت برتری یزدان نیست

3 گهر ایمان جسته‌ست ز ارکان سپهر در دوکونش به مثل جز دل پاکان کان نیست

4 که صفت کردن ایمان به گهر سخت خطاست زان که ز ارکان صفا قوت او یکسان نیست

1 عقل کل در نقش روی دلبرم حیران بماند جان ز جانی توبه کرد آنک بر جانان بماند

2 جان ز جان کردست شست آن گه ز خاک پای او جان پیوندیش رفت و جان جاویدان بماند

3 صبح پیش روی او خندید و بر خورشید چرخ نور صادق بی لب و دندان از آن خندان بماند

4 نقش بند عقل و جان را پیش نقش روی او دست در زیر زنخ انگشت در دندان بماند

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی