22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 عربی‌وار دلم برد یکی ماه عرب آب صفوت پسری چه زنخی شکر لب

2 کله بر گلبن او راست چو بر لاله سواد مژه بر نرگس او راست چو بر خار رطب

3 ناصیت راست چو بر تختهٔ کافورین مشک یا فراز طبق سیم یکی خوشه عنب

4 یا بود منکسف از عقده یکی پاره ز شمس یا شود متصل روز یکی گوشه ز شب

1 ای چو عقل از کل موجودات فرد وی جوان از تو سپهر سالخورد

2 خاکبوسان سر کوی تواند روشنان کارگاه لاجورد

3 پاسبانان در و بام تواند چرخ و خورشید و مه گیتی نورد

4 تا سنایی کیست کاید بر درت مجد کو تا گویدش کز راه برد

1 مبارز او بود کاول غزا با جان و تن گیرد ز کوی تن برون آید به شهر دل وطن گیرد

2 ز آن عقبا نیندیشد بدین دنیا فرو ناید نه جرم بوالحکم خواهد نه جای بوالحسن گیرد

3 اگر خواهد بقا یابد بباید مردنش اول اگر معروفیی باشد که هم از خویشتن گیرد

4 بباید رفت بر چرخش که تا با مه سخن گوید بباید سوخت چون شمعش که صحبت با لگن گیرد

1 سنایی سنای خرد را سزاست جمالش جهان را جمال و بهاست

2 اگر شخصش از خاک دارد مزاج پس اخلاق او نور کلی چراست

3 چنو در بزرگان بزرگی که دید چنو از عزیزان عزیزی کجاست

4 اگر خاطرش را به وقت سخن کسی عالم عقل خواند سزاست

1 احسنت یا بدرالدجی لبیک یا وجه‌العرب ای روی تو خاقان روز وی موی تو سلطان شب

2 شمس‌الضحی ایوان تو بدر الظم دیوان تو فرمان همه فرمان تو ای مهتر عالی نسب

3 خه خه بنامیزد مهی هم صدر و بدر درگهی از درد دلها آگهی ای عنصر جود و ادب

4 فردوس اعلا روی تو حکم تجلی کوی تو ای در خم گیسوی تو جانها همه جانان طلب

1 ثابت من قصد خرابات کرد نفی مرا شاهد اثبات کرد

2 با قدح و بلبله تسبیح کرد با دف و طنبور مناجات کرد

3 آن خدمات من دل سوخته مستی او دوش مکافات کرد

4 نغمهٔ او هست مرا نیست کرد بیدق او شاه مرا مات کرد

1 ای سنایی ز جسم و جان تا چند برگذر زین دو بی‌نوا در بند

2 از پی چشم زخم خوش چشمی هر دو را خوش بسوز همچو سپند

3 چکنی تو ز آب و آتش یاد چکنی تو ز باد و خاک نوند

4 چکنی بود خود که بود تو بود که ترا در امید و بیم افگند

1 عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست عاشقان را عقل تر دامن گریبان‌گیر نیست

2 عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست

3 عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار عقل با حفظ‌ست کو را کار جز تدبیر نیست

4 علم خورد و خواب در بازار عقلست و حواس در جهان عاشقی هم خواب و هم تعبیر نیست

1 دل بی لطف تو جان ندارد جان بی تو سر جهان ندارد

2 ناید ز کمال عقل عقلی تا نام تو بر زبان ندارد

3 ناید ز جمال روح روحی تا عشق تو در میان ندارد

4 جز در خم زلف دلفریبت روح‌القدس آشیان ندارد

1 آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست

2 جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست

3 آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق جز چون زبان سوسن و دست چنار نیست

4 باشد چو ابر بی‌مطر و بحر بی‌گهر آن را که با جمال نکو خوی یار نیست

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی