سنایی غزنوی

صفحه 4 از 21
21 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 همچو مردان یک قدم در راه دین باید نهاد دیده بر خط «هدی للمتقین» باید نهاد

2 چون ز راه گلبن «توبوا الی‌الله» آمدی پای بر فرق «اتینا تائعین» باید نهاد

3 چون خر دجال نفست شد اسیر حرص و آز بعد ازین بر مرکب تقویت زین باید نهاد

4 توبه‌ات روح‌الامین دان نفس شارستان لوط در مثل شبه حقیقتها چنین باید نهاد

1 کسی کاندر صف گبران به بتخانه کمر بندد برابر کی بود با آن که دل در خیر و شر بندد

2 ز دی هرگز نیارد یاد و از فردا ندارد غم دل اندر دلفریب نقد و اندر ما حضر بندد

3 کسی کو را عیان باید خبر پیش مجال آید چو خلوت با عیان سازد کجا دل در خبر بندد

4 ز عادت بر میان بندد همی هر گبر زناری نباشد مرده را آنکس که جز بر فرق سر بندد

1 ای چو عقل از کل موجودات فرد وی جوان از تو سپهر سالخورد

2 خاکبوسان سر کوی تواند روشنان کارگاه لاجورد

3 پاسبانان در و بام تواند چرخ و خورشید و مه گیتی نورد

4 تا سنایی کیست کاید بر درت مجد کو تا گویدش کز راه برد

1 مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد

2 دو در دارد حیات و مرگ کاندر اول و آخر یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قدر دارد

3 چو هنگام بقا باشد قضا این قفل بگشاید چو هنگام فنا آید قدر این بند بردارد

4 اجل در بند تو دایم تو در بند امل آری اجل کار دگر دارد، امل کار دگر دارد

1 اگر ذاتی تواند بود کز هستی توان دارد من آن ذاتم که او از نیستی جان و روان دارد

2 وگر هستی بود ممکن که کم از نیستی باشد من آن هستم که آن از بی‌نشانیها نشان دارد

3 وگر با نقطه‌ای وهمم کسی همبر بود او را هزاران حجت قاطع که ابعاد چنان دارد

4 ترازوی قیامت کو همی اعراض را سنجد اگر باشم درین کفه دگر کفه گران دارد

1 دل بی لطف تو جان ندارد جان بی تو سر جهان ندارد

2 ناید ز کمال عقل عقلی تا نام تو بر زبان ندارد

3 ناید ز جمال روح روحی تا عشق تو در میان ندارد

4 جز در خم زلف دلفریبت روح‌القدس آشیان ندارد

1 تا باز فلک طبع هوا را چو هوا کرد بلبل به سر گلبن و بر شاخ ندا کرد

2 بی برگ نوایی نزد از طبع به یک شاخ چون برگ پدید آمد پس رای نوا کرد

3 شاخی که ز سردی و ز خشکی شده بد پیر از گرمی و تریش صبا همچو صبا کرد

4 از هیچ پدر هیچ صبی آن بندیدست کامسال بهر شاخ یک آسیب صبا کرد

1 ثابت من قصد خرابات کرد نفی مرا شاهد اثبات کرد

2 با قدح و بلبله تسبیح کرد با دف و طنبور مناجات کرد

3 آن خدمات من دل سوخته مستی او دوش مکافات کرد

4 نغمهٔ او هست مرا نیست کرد بیدق او شاه مرا مات کرد

1 دی دل ما فگار خواهد کرد وز ستم سوگوار خواهد کرد

2 سده بهر نوید فصل بهار باز عهد استوار خواهد کرد

3 پیش چونین نوید گر که ترا به امید بهار خواهد کرد

4 برفشان آن گهر که کافر ازو در سقر زینهار خواهد کرد

1 باز جانها شکار خواهد کرد گر جمال آشکار خواهد کرد

2 جای شکرست خلق راکان بت جان به شکل شکار خواهد کرد

3 رایت و رویت منور او ماه را در حصار خواهد کرد

4 بوی آن زلفکان مشکینش مشک را قدر خوار خواهد کرد

سنایی غزنوی

21 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی