22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 تا ز سر شادی برون ننهند مردان صفا دست نتوانند زد در بارگاه مصطفا

2 خرمی چون باشد اندر کوی دین کز بهر حق خون روان گشتست از حلق حسین در کربلا

3 از برای یک بلی کاندر ازل گفتست جان تا ابد اندر دهد مرد بلی تن در بلا

4 خاک را با غم سرشت اول قضا اندر قدر غم کند ناچار خاکی را بنسبت اقتضا

1 ای سنایی گر همی جویی ز لطف حق سنا عقل را قربان کن اندر بارگاه مصطفا

2 هیچ مندیش از چنین عیاری ابرا بس بود عاقله عقل ترا ایمان و سنت خون بها

3 مصطفا اندر جهان آن گه کسی گوید که عقل آفتاب اندر فلک آن گه کسی گوید سها

4 طوقداران الاهی از زبان ذوق و شوق عل را در شرع او خوانند غمخوار و کیا

1 تا کی ز هر کسی ز پی سیم بیم ما وز بیم سیم گشته ندامت ندیم ما

2 تا هست سیم با ما بیمست یار او چون سیم رفت از پی او رفت بیم ما

3 آیند هر دو باهم و هر دو بهم روند گویی برادرند بهم سیم و بیم ما

4 ای آنکه مفلسیست بلای عظیم تو سیمست ویحک اصل بلای عظیم ما

1 ای چو نعمان‌بن ثابت در شریعت مقتدا وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا

2 از تو روشن راه حجت همچو گردون از نجوم از تو شادان اهل سنت همچو بیمار از شفا

3 کس ندیده میل در حکمت چو در گردون فساد کس ندیده جور در صدرت چو در جنت وبا

4 بدر دین از نور آثار تو می‌گردد منیر شاخ حرص از ابر احسان تو می‌یابد نما

1 عقل کل در نقش روی دلبرم حیران بماند جان ز جانی توبه کرد آنک بر جانان بماند

2 جان ز جان کردست شست آن گه ز خاک پای او جان پیوندیش رفت و جان جاویدان بماند

3 صبح پیش روی او خندید و بر خورشید چرخ نور صادق بی لب و دندان از آن خندان بماند

4 نقش بند عقل و جان را پیش نقش روی او دست در زیر زنخ انگشت در دندان بماند

1 باز جانها شکار خواهد کرد گر جمال آشکار خواهد کرد

2 جای شکرست خلق راکان بت جان به شکل شکار خواهد کرد

3 رایت و رویت منور او ماه را در حصار خواهد کرد

4 بوی آن زلفکان مشکینش مشک را قدر خوار خواهد کرد

1 بتی که گر فکند یک نظر بر آتش و آب شود ز لطف جمالش مصور آتش و آب

2 کرشمه‌ای گر ازو بیند آب و آتش هیچ شود ز چشمش بی‌شک معبهر آتش و آب

3 ز سیم و شکر روی و لب آن کند با من نکردهرگز بر سیم و شکر آتش و آب

4 لب و دو عارض با آب و نارش آخر برد ز طبع و روی من آن ماه دلبر آتش و آب

1 تا باز فلک طبع هوا را چو هوا کرد بلبل به سر گلبن و بر شاخ ندا کرد

2 بی برگ نوایی نزد از طبع به یک شاخ چون برگ پدید آمد پس رای نوا کرد

3 شاخی که ز سردی و ز خشکی شده بد پیر از گرمی و تریش صبا همچو صبا کرد

4 از هیچ پدر هیچ صبی آن بندیدست کامسال بهر شاخ یک آسیب صبا کرد

1 کسی کاندر صف گبران به بتخانه کمر بندد برابر کی بود با آن که دل در خیر و شر بندد

2 ز دی هرگز نیارد یاد و از فردا ندارد غم دل اندر دلفریب نقد و اندر ما حضر بندد

3 کسی کو را عیان باید خبر پیش مجال آید چو خلوت با عیان سازد کجا دل در خبر بندد

4 ز عادت بر میان بندد همی هر گبر زناری نباشد مرده را آنکس که جز بر فرق سر بندد

1 کرد رفت از مردمان اندر جهان اقوال ماند همعنان شوخ چشمی در جهان آمال ماند

2 از فصیحان و ظریفان پاک شد روی زمین در جهان مشتی بخیل کور و کر و لال ماند

3 در معنی در بن دریای عزلت جای ساخت وز پی دعوی به روی آبها آخال ماند

4 صدرها از عالمان و منصفان یکسر تهیست صدر در دست بخیل و ظالم و بطال ماند

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی