آثار سنایی غزنوی

صفحه 10 از 22
22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 مست گشتم ز لطف دشنامش یارب آن می بهست یا جامش

2 عنبرش خلق و زلف هم خلقش حسنش نام و روی هم نامش

3 دل به چین رفت و بازگشت و ندید به ز اندام ترکه اندامش

4 سوی آن کو بخیل‌تر در عصر زر پختست نقرهٔ خامش

1 نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار

2 تا بوی در زیر بار حلق و خلق و جلق و دلق پرده‌داران کی دهندت بار بر درگاه یار

3 تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی مرد معنی باش و گام از هر دو کشور در گذار

4 بندهٔ فضل خداوندیست و آزاد از همه نه عبای خویش داند نه قبای شهریار

1 در کف خذلان و ذل فتح و ظفر گشتی اسیر گر نبودی هر دو را اقبال خواجه دستگیر

2 نور چشم خواجهٔ بوالفتح مسعود آنکه او چون ظفر با فتح و سعدست او همه ساله نظیر

3 آن به جود و زیب و کین و رای و عیش و قدر و ذهن مهر و مه بهرام و کیوان زهره و برجیس و تیر

4 قدر او چرخ بلند و رای او شمس مضی قدر او بحر محیط و جود او ابر مطیر

1 ای دل خرقه سوز مخرقه ساز بیش ازین گرد کوی آز متاز

2 دست کوتاه کن ز شهوت و حرص که به پایان رسید عمر دراز

3 بیش ازین کار تو چو بسته نمود به قناعت بدوز دیدهٔ آز

4 دل بپرداز ازین خرابه جهان پای در کش به دامن اعزاز

1 یکی بهتر ببینید ایها الناس که می دیگر شود عالم به هر پاس

2 دمی از گردش حالات عالم نمی‌یابم نجات از بند وسواس

3 چو دل در عقدهٔ وسواس باشد چه دانم دیدن از انواع و اجناس

4 کجا ماند جهان را روشنایی چو خورشید افتد اندر عقدهٔ راس

1 ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر وی طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر

2 جان تو که باشد ز در خندهٔ او باش کز خنده شیرینت بخندد به شکر بر

3 بر مردمک دیدهٔ عشاق زنی گام هر گه که ملک وار خرامی به گذر بر

4 نظارگیان رخ زیبای تو بر راه افتاده چو زلف سیهت یک به دگر بر

1 زیر مهر پادشاه زری در آرد روزگار گر نفاق اندرونی پاک آید در عیار

2 در سرای شرع سازد علم دارالضرب درد در پناه شاه دارد مرد بیت المال کار

3 گلبنی باید که تا بلبل برو دستان زند آبدار از چشمهٔ توفیق و پاک از شرک خار

4 مرد تا بر خویشتن زینت کند از کوی دیو منقسم باشد درین ره ز اضطراب و ز اضطرار

1 به آب ماند یار مرا صفات و صفاش که روی خویش ببینی چو بنگری بقفاش

2 ز بوی و خوبی جعد و دو زلف مشکینش ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زیباش

3 نگار خانهٔ چین است و ناف آهوی چین درون چین دو زلف و برون چین قباش

4 بسی نماند مر آن سرو و ماه را که شود چو ابر پردهٔ خورشید سایهٔ بالاش

1 ای به آرام تو زمین را سنگ وی به اقبال تو زمان را ننگ

2 ای به نزد کفایت تو کفایت باد پیمای و کژ چو نای و چو چنگ

3 ای دو عالم گرفته اندر دست به کمال و صیانت و فرهنگ

4 با مجال سخات هفت اقلیم تنگ میدان بسان هفتو رنگ

1 ای سنایی کی شوی در عشقبازی دیده باز تا نگردی از هوای دل به راه دیده باز

2 زان که عاشق را نیاز آن گه شفیع آید به عشق کز سر بینش ز کل کون گردد بی‌نیاز

3 نیست حکم عقل جایز یک دم اندر راه عشق زان که بیرونست راه او ز فرمان و جواز

4 رنج عاشق باز کی گردد به دستان و فسون شام عاشق صبح کی گردد به تسبیح و نماز

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی