1 بر بساز کم زنان خود را بر آن مهتر نهیم گر دغا بازد کسی ما مهره در ششدر نهیم
2 پاکبازانیم ما را نه جهاز و نه گرو گر حریفی زر نهد ما جان به جای زر نهیم
3 در دو کونم نیست از معلوم حالی یک درم با چنین افلاس خود را نام سر دفتر نهیم
4 چون خطا از سامری بینیم در هنگام کار غایت سستی بود گر جرم بر آزر نهیم
1 الا یا خیمهٔ گردان به گرد بیستون مسکن گه از بن دامنت ماهست و گاهت ماه بر دامن
2 چراغ افروخته در تو بسی و هفت از آن گردان که گه بر گاوشان جایست و گه بر شیرشان مسکن
3 چو خورشید ملک هنجار و برجیس وزیر آسا چو بهرام سپهسالار و چون ناهید بربط زن
4 چو کیوان قوی تاثیر دهقان طبع بر گردون چو تیر و ماه دیوان ساز پیکانگیز در برزن
1 بخ بخ اگر این علم برافرازم در تفرقه سوی جمع پردازم
2 باشد بینم رخان معشوقم وز صحبت خود دری کند بازم
3 از راهبران عشق ره پسرم با پاک بران دو کون در بازم
4 شطرنج به شاهمات بر بندم در ششدره مهرهای در اندازم
1 گاه آن آمد که با مردان سوی میدان شویم یک ره از ایوان برون آییم و بر کیوان شویم
2 راه بگذاریم و قصد حضرت عالی کنیم خانهپردازیم و سوی خانهٔ یزدان شویم
3 طبل جانبازی فرو کوبیم در میدان دل بیزن و فرزند و بیخان و سر و سامان شویم
4 گاه با بار مذلت سوی آن مسجد دویم گاه با رخت غریبی نزد آن ویران شویم
1 گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن خویشت را در خرابات جوانمردی فگن
2 کان خراباتیست پر سلوی و من بی قیاس تا سلو یابی ز سلوی منتی یابی ز من
3 جوی میبینی روان در باغهای دلبران عاشقان بینی چمان با جام می اندر چمن
4 های های و هوی و هوی عاشقان و دلبران هر یکی در امتحان دلفریبی ممتحن
1 ز باده بده ساقیا زود دادم که من خرمت خویش بر باد دادم
2 ز بیداد عشقت به فریاد آیم نیاید به جز بادهٔ تلخ یادم
3 به آتش کنندم همی بیم آن جا من این جا ز عشق اندر آتش فتادم
4 بدان آتش آنجا مبادا که سوزم درین آتش اینجا رهایی مبادم
1 ای حل شده از علم تو صد گونه مسائل وی به شده از دست تو صد علت هایل
2 ای خواجهٔ فرزانه علی بن محمد وی نایب عیسی به دو صد گونه دلایل
3 عقل از تو چنان تیز که سودا ز تخیل جان از تو چنان زنده که اعضا به مفاصل
4 فرزانهٔ خلقت شده از کین تو شیدا دیوانهٔ اصلی شده از مهر تو عاقل
1 درین لافگاه ارچه پیروز روزم ز بد سیرتی سغبهٔ شر و شورم
2 درین زیر چرخ از مزاج عناصر گهی دیوم و گه ددم گه ستورم
3 ز خبث و ز بی آگهی با عزیزان درون خار پشتم ز بیرون سمورم
4 ز بهر دو طامات و ژاژ و مزخرف همه ساله با خلق در شر و شورم
1 خیز تا خود ز عقل باز کنیم در میدان عشق باز کنیم
2 یوسف چاه را به دولت دوست در چه صد هزار باز کنیم
3 در قمار وقار بنشینیم خویشتن جبرییل ساز کنیم
4 هر چه شیب و فراز پردهٔ ماست خاک بر شیب و بر فراز کنیم
1 کی باشد کین قفس بپردازم در باغ الاهی آشیان سازم
2 با روی نهفتگان دل یک دم در پردهٔ غیب عشقها بازم
3 کش در چمن رسول بخرامم خوش در حرم خدای بگرازم
4 این چار غریب ناموافق را خشنود به سوی خانهها تازم