آثار سنایی غزنوی

صفحه 13 از 22
22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 قبله چون میخانه کردم پارسایی چون کنم عشق بر من پادشا شد پادشایی چون کنم

2 کعبه یارم خراباتست و احرامش قمار من همان مذهب گرفتم پارسایی چون کنم

3 من چو گرد باده گشتم کم گرایم گرد باد آسمانی کرده باشم آسیایی چون کنم

4 عشق تو با مفلسان سازد چو من در راه او برگ بی‌برگی ندارم بینوایی چون کنم

1 دی ز دلتنگی زمانی طوف کردم در چمن یک جهان جان دیدم آنجا رسته از زندان تن

2 بی طرب خوشدل طیور و بی‌طلب جنبان صبا بی دهن خندان درخت و بی زبان گویا چمن

3 سوسن آنجا بر دویده تا میان سرو بن نرگس آنجا خوش بخفته در کنار نسترن

4 چاک کرده بر نوای عندلیب خوش نوا فوطهٔ کحلی بنفشه شعر سیما بی سمن

1 چون من و چون تو شد ای دوست چمن یک چمانه من و تو بی تو و من

2 توی بی‌تو چو بهار اندر بت من بی من به بهار تو شمن

3 توبهٔ سست بروتان شده‌است شکن زلفک تو توبه شکن

4 حسن اندر حسن اندر حسنم تو حسن خلق و حسن بنده حسن

1 بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال

2 زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال

3 خرقه‌پوشان گشته‌اند از بهر زرق و مخرقه دین فروشان گشته‌اند ار آرزوی جاه و مال

4 ای نظام‌الدین و فخر ملت ای شیخ الشیوخ چند ازین حال و محال و چند ازین هجر و وصال

1 نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم

2 نمی‌شناسم خود را که من کیم به یقین از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم

3 عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه چنین به چشم سرم گر چنان به چشم سرم

4 شکر نمایم و از زهر ناب تلخ ترم به فعل زهرم اگر چه به قول چون شکرم

1 گاه رزم آمد بیا تا عزم زی میدان کنیم مرد عشق آمد بیا تا گرد او جولان کنیم

2 چنگ در فتراک این معشوق عاشق کش زنیم پس لگام نیستی را بر سر فرسان کنیم

3 گر برآید خط توقعیش برین منشور ما ما ز دیده بر خط منشور در افشان کنیم

4 از خیال چهرهٔ غماز رنگ آمیز او بس به رسم حاجیان گه طوف و گه قربان کنیم

1 عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن کی به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن

2 جان جهانی لشکر عالی نسب دارد همی هر یکی با کار و باری در جهان خویشتن

3 ساخته میران این لشکر ز روی مرتبت شمع اوباشان خود را ز افسر شاهان لگن

4 شرم دارند ار نهند از تابش زهره کلاه ننگ دارند ار کنند از عکس پروین پیرهن

1 ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن

2 ای به تیغ تیز رستاخیز کرده روز جنگ وی به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لگن

3 از برای دین حق آباد کرده شرق و غرب کردی از نوک سنانت عالمی را پر سنن

4 تیغ «الا الله» زدی بر فرق «لا» گویان دین هر که «لا» می‌گفت وی را می‌زدی بر جان و تن

1 ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال ز امتحان نفس حسی چند باشی در وبال

2 چند در میدان قدس از خیره تازی اسب لاف چون نداری داغ عشق از حضرت قدس جلال

3 باطن از معنیت پاک و ظاهر از دعوی پلید چون تهی طبلی پر از آواز از زخم دوال

4 مرد باش و برگذار از هفت گردون پای خویش تا شوی رسته ازین الفاظهای قیل و قال

1 ای خدایی که به جز تو ملک‌العرش ندانم بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم

2 بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم

3 عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم ملک عالمم و عالم اسرار نهانم

4 غیب من دانم و پس غیب نداند به جز از من منم آن عالم اسرار که هر غیب بدانم

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی