آثار سنایی غزنوی

صفحه 15 از 22
22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 تا کی از یاران وصیت تخت و افسر داشتن وز برای لقمه‌ای نان دست بر سر داشتن

2 تا تو بیمار هوای نفس باشی مر ترا بایدت بر خاک خواری خفت و بستر داشتن

3 گر ترا بر کشور جان پادشاهی آرزوست پیش آزت زشت باشد دست و دل بر داشتن

4 ور ره دین و شریعت ناگزیران بایدت چون رسن گرمی چه داری سر به چنبر داشتن

1 ای سنایی خویشتن را بی سر و سامان مکن مایهٔ انفاس را بر عمر خود تاوان مکن

2 از برای آنکه تا شیطان ز تو شادان شود دیدهٔ رضوان و شخص خویش را گریان مکن

3 دینت را نیکو نداری دیو را دعوت مساز عقل را چاکر نباشی نفس را فرمان مکن

4 از برای آنکه تا شاهین شود همکاسه‌ات سینهٔ صد صعوهٔ بیچاره را بریان مکن

1 ای سنایی ز آستان نتوان شدن بر آسمان زان که روحانی رود بر آسمان از آستان

2 هر که چون نمرود با صندوق و با کرکس رود خیره باز آید نگون نمرودوار از آسمان

3 با کمان و تیر چون نمرود بر گردون مشو کان مشعبد گردش از تیرت همی سازد کمان

4 چون ملک بر آسمان نتوان پرید ای اهرمن کاهر من سفلی بود چون تن ملک علوی چو جان

1 هر که را ملک قناعت شد مسلم بر زمین ز آسمان بر دولت او آفرین باد آفرین

2 عز دین از جاه دنیا کس نجست اندر جهان جاه دنیا را چکارست ای پسر با عز دین

3 رستگاری هر دو عالم در کم آزاری بود از بد اندیشان بترس و با کم‌آزاران نشین

4 مر ترا گفتند دست از مردمان کوتاه کن تو چرا چون ابلهان کوتاه کردی آستین

1 ای یار مقامر دل پیش آی و دمی کم زن زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن

2 در پاکی و بی‌باکی جانا چو سرانداران چون کم زدی اندر دم آن کمزده را کم زن

3 اشغال دو عالم را در مجلس قلاشان چون زلف نکورویان بر هم نه و بر هم زن

4 در چارسوی عنصر صد قافلهٔ غم هست یک نعره ز چالاکی بر قافلهٔ غم زن

1 ای امین شاه و سلطان و امیر ملک و دین زبدهٔ دور زمانی عمدهٔ روی زمین

2 خلق را در دین و دنیا از برای مصلحت عروةالوثقی تویی امروز و هم حبل‌المتین

3 بر تو غیب آسمان چون عیب عالم ظاهرست زان که چون عقلی و جان هم پیشوا و هم پیش بین

4 نی بدن آوردم این تقویم تا ز احکام او بازدانی راز گردون در شهور و در سنین

1 خجسته باد بهاری بهار ارسنجان بر آن ظریف سخی و جواد و راد و جوان

2 سپهر قدری کز بخت و دولت فلکی مسخر وی گشتند جمله سرهنگان

3 یگانه‌ای که به پیش خدایگان زمین نمود مردمی اندر دیار هندستان

4 به شخص گردان داد او سباع را دعوت به جان اعداء کرد او حسام را مهمان

1 دی ز دلتنگی زمانی طوف کردم در چمن یک جهان جان دیدم آنجا رسته از زندان تن

2 بی طرب خوشدل طیور و بی‌طلب جنبان صبا بی دهن خندان درخت و بی زبان گویا چمن

3 سوسن آنجا بر دویده تا میان سرو بن نرگس آنجا خوش بخفته در کنار نسترن

4 چاک کرده بر نوای عندلیب خوش نوا فوطهٔ کحلی بنفشه شعر سیما بی سمن

1 ایا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون ز سنت کرده دل خالی ز بدعت کرده سر مشحون

2 هوا همواره شیطانی شده بر نفس تو سلطان تنت را جهل پیرایه دلت را کفر پیرامون

3 اگر در اعتقاد من به شکی تا به نظم آرم علی‌رغم تو در توحید فصلی گوش دار اکنون

4 ایا آن کس که عالم را طبایع مایه پنداری نهی علت هیولا را که آن ایدون و این ایدون

1 کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن جان نگین مهر مهر شاخ بی‌بر داشتن

2 از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن

3 چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل او بر تو زیبد شمع مجلس مهر انور داشتن

4 هر که چون کرکس به مرداری فرود آورد سر کی تواند همچو طوطی طمع شکر داشتن

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی