آثار سنایی غزنوی

صفحه 17 از 22
22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 شرط مردان نیست در دل عشق جانان داشتن پس دل اندر بند وصل و بند هجران داشتن

2 بلکه اندر عشق جانان شرط مردان آن بود بر در دل بودن و فرمان جانان داشتن

3 در که از بحر عطا خیزد صدف دل ساختن تیز کز شست قضا آید هدف جان داشتن

4 نوک پیکانها که بر جانها رسد، بر جان خویش نامشان پیکان سلطانی نه پیکان داشتن

1 برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن رخ چو عیاران نداری جان چو نامردان مکن

2 یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فگن

3 هر چه بینی جز هوا آن دین بود بر جان نشان هر چه یابی جز خدا آن بت بود در هم شکن

4 چون دل و جان زیر پایت نطع شد پایی بکوب چون دو کون اندر دو دستت جمع شد دستی بزن

1 ای مسافر اندرین ره گام عاشق‌وار زن فرش لاف اندر نورد و گفت از کردار زن

2 گر نسیم مشک معنی نیست اندر جیب تو دست همت باری اندر دامن عطار زن

3 هرکت از زر باز گوید اوست دقیانوس تو گر همی دین بایدت خیمه میان غار زن

4 دیو طرارست پیش آهنگ حرب وی تویی سوزن تمهید را در چشم این طرار زن

1 تا سرا پرده زد به علیین قدر صدر اجل قوام‌الدین

2 از پی آبروی راهش را آب زد ز آبروی روح امین

3 وز پی قدر خویش صدرش را بست روح‌القدس به عرش آذین

4 شد عراق از نگار خامهٔ او خوش لقا چون نگار خانهٔ چین

1 ای اصل تو ز خاک سیاه و تن از منی در سر منی مکن که به ترکیب چون منی

2 آنکو ز خاک باشد آخر رود به خاک او را کجا رسد سخن مایی و منی

3 از آهن مذهب معمور کرده باش تا بر محک صرف زند زر معدنی

4 ظاهر چو بایزیدی و باطن چو بولهب گندم نمای ز اصل و چه پوسیده ارزنی

1 راه دین پیداست لیکن صادق دین‌دار کو یک جهان معشوق بینم عاشق غمخوار کو

2 عالمی پر ذوالخمارست از خمار خواجگی ای دریغا در جهان یک حیدر کرار کو

3 دیو مردم بین که خود را چون ملایک ساختند با چنین دیوان بگو بند سلیمان‌وار کو

4 گر به بوی و رنگ گویی چون گلم پس همچو گل مر ترا پایی پر از خاک و سری پر خار کو

1 شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری

2 خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ از در آنکه شب و روز درو در نگری

3 گرمی و تری در طبع هلاک شکرست او همه گریم و تری و چو تنگ شکری

4 گرمی و تری در طبع فزاید مستی او همه چون شکر و می همه گرمی و تری

1 جویندهٔ جان آمده ای عقل زهی کو دلخواه جهان آمده‌ای قوم خهی کو

2 آمد سبب عشق در اصحاب دلی کو آمده که بیجاده در آفاق کهی کو

3 این نعمت جان را که به ناگاه در آمد ای سرد مزاجان ز دل و جان شرهی کو

4 این نطع پر از اسب و پیاده و رخ و پیلست بر نطع شما آخر فرزین و شهی کو

1 سر به سر دعویست مردا مرد معنی دار کو تیزبینی پاکدستی رهبری عمخوار کو

2 کرد اگر معنیست من معنی همی خواهم ز تو گفت اگر دعویست با حق مر ترا گفتار کو

3 باستان دعوی نبود آخر زمان معنی نماند ور تو گویی هست از این معنی ترا آثار کو

4 چون غلیواژند خلقان بر شده نزدیک چرخ داده آوازی به یاران کی کسان دار کو

1 بمیر ای حکیم از چنین زندگانی ازین زندگانی چو مردی بمانی

2 ازین زندگی زندگانی نخیزد که گر گست و ناید ز گرگان شبانی

3 درین زندگی سیر مردان نیاید ور آید بود سیر سیرالسوانی

4 برین خاکدان پر از گرگ تا کی کنی چون سگان رایگان پاسبانی

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی