آثار سنایی غزنوی

صفحه 16 از 22
22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 کرد نوروز چو بتخانه چمن از جمال بت و بالای شمن

2 شد چو روی صنمان لالهٔ لعل شد چو پشت شمنان شاخ سمن

3 آفتاب حمل آن گه بنمود ثور کردار به ما نجم پرن

4 از گریبان شکوفه بادام پر ستاره‌ست جهان را دامن

1 دست اندر لام لا خواهم زدن پای بر فرق هوا خواهم زدن

2 نفی و اثباتست اندر عاشقی صدمه در صور بقا خواهم زدن

3 در دبیرستان «لا احصی ثنا» خیمهٔ خلوت جدا خواهم زدن

4 گام اندر عاشقی مردانه‌وار از ثریا تا ثرا خواهم زدن

1 ای همیشه دل به حرص و آز کرده مرتهن داده یکباره عنان خود به دست اهرمن

2 هیچ نندیشی که آخر چون بود فرجام کار اندر آن روزی که خواهد بود عرض ذوالمنن

3 گر پی حاجت نگردی بر پی حجت مپوی ور سر میدان نداری طعنه بر مردان مزن

4 یا ز بی آبی چو خار از خیرگی دیده مدوز یا ز رعنایی چو گل بر تن بدران پیرهن

1 ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان

2 هر کجا مهر تو آید رخت بربندد خرد هر کجا قهر تو آید کیسه بگشاید روان

3 ای به پیش صدر حکمت سرفرازان سرنگون وی به گرد خوان فضلت میزبانان میهمان

4 ذات نامحسوست از خورشید پیداتر ولیک عجز ما دارد همی ذات ترا از ما نهان

1 ای گزیده مر ترا از خلق رب‌العالمین آفرین گوید همی بر جان پاکت آفرین

2 از برای اینکه ماه و آفتابت چاکرند می طواف آرد شب و روز آسمان گرد زمین

3 خال تو بس با کمال و فضل تو بس با جمال روی تو نور مبین و رای تو حبل‌المتین

4 نقش نعل مرکب تو قبلهٔ روحانیان خاکپای چاکرانت توتیای حور عین

1 در میان کفر و دین بی اتفاق آن و این گفتگویست از من و تو مرحبا بالقائلین

2 هر کجا عشق من و حسن تو آید بی‌گمان در نه پیوندد خرد با کاف کفر و دال و دین

3 حسن خوبان بزم شد کی بود بی های و هوی عشق مردان رزم باشد کی بود بی هان وهین

4 هیچ وقت ایمن نبودند از زبان ناکسان عاشقان پرنیاز و دلبران نازنین

1 بنه چوگان ز دست ای دل که گمشد گوی در میدان چه خیزد گوی تنهایی زدن در پیش نامردان

2 چو گویی در خم چوگان فگن خود را به حکم او که چوگانی‌ست از تقدیر و میدانیست از ایمان

3 بدین چوگان مدارا کن وز آن میدان مکافا بین چو این کردی و آن دیدی شوی چون گوی سرگردان

4 ز خود تا گم نگردی باز هرگز نیست این ممکن که بینی از ره حکمت جمال حضرت سلطان

1 ویحک ای پردهٔ پرده‌در در ما نگران بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران

2 یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران

3 جای نوری تو و ما از تو چو تاریک دلان آب گویی تو و ما از تو پر آتش جگران

4 ماهت ار نور دهد تری آبست درو مشک ار بوی دهد خشکی نارست در آن

1 رحل بگذار ای سنایی رطل مالامال کن این زبان را چون زبان لاله یک دم لال کن

2 یک زمان از رنگ و بوی باده روح‌القدس را در ریاض قدس عنبر مغز و مرجان بال کن

3 زهد و صفوت یک زمان از عشق در دوزخ فگن حال و وقتت ساعتی در کار زلف و خال کن

4 در میان زهد کوشان خویشتن قلاش ساز در جهان می‌فروشان خویشتن ابدال کن

1 ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون» گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»

2 چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»

3 امر امر تست یارب با پیمبر در نبی گفته‌ای «ان ابرموا امر افانامبرمون»

4 گوش حس باطنم گر باد اگر نشنوده‌ام با ندایت «ارجعی کل الینا یرجعون»

آثار سنایی غزنوی

22 اثر از قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی