44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات همواره منم معتکف راه خرابات

2 کردند همه خلق همی خطبهٔ شاهی چون خیل خرابات بر آن شاه خرابات

3 من خود چه خطر دارم تا بنده نباشم چون شاه خرابات بود ماه خرابات

4 گر صومعهٔ شیخ خبر یابد ازین حرف حقا که شود بندهٔ خرگاه خرابات

1 چه خواهی کرد قرایی و طامات تماشا کرد خواهی در خرابات

2 زمانی با غریبان نرد بازم زمانی گرد سازم با لباسات

3 گهی شه رخ نهم بر نطع شطرنج گهی شه پیل خواهم گاه شهمات

4 گهی همچون لبک در نالش آیم گهی با ساتکینی در مناجات

1 نخواهم من طریق و راه طامات مرا می باید و مسکن خرابات

2 گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات

3 گهی شطرنج بازم با حریفان گهی راوی شوم با شعر و ابیات

4 گهی شه رخ شوم با عیش و راحت گهی از رنج گردم باز شهمات

1 گل به باغ آمده تقصیر چراست ساقیا جام می لعل کجاست

2 به چنین وقت و چنین فصل عزیز کاهلی کردن و سستی نه رواست

3 ای سنایی تو مکن توبه ز می که ترا توبه درین فصل خطاست

4 عاشقی خواهی و پس توبه کنی توبه و عشق بهم ناید راست

1 ای مستان خیزید که هنگام صبوحست هر دم که درین حال زنی دام فتوحست

2 آراست همه صومعه مریم که دم صبح صاحبت خبر گلشن و نزهتگه روحست

3 یک مطربتان عقل و دگر مطرب عشقست یک ساقیتان حور و دگر ساقی روحست

4 طوفان بلا از چپ و از راست برآمد در باده گریزید که آن کشتی نوحست

1 رازی ز ازل در دل عشاق نهانست زان راز خبر یافت کسی را که عیانست

2 او را ز پس پردهٔ اغیار دوم نیست زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست

3 گویند ازین میدان آن را که درآمد کی خواجه دل و روح و روانت ز روانست

4 گر ماه هلال آید در نعت کسوفست ور تیر وصال آید بر بسته کمانست

1 راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست وندرین ره نفس کش کافر ز بهر کشتنست

2 نفس اماره و لوامه‌ست و دیگر ملهمه مطمئنه با سه دشمن در یکی پیراهنست

3 خاک و باد و آب و آتش در وجود خود بدان رو درین معنی نظر کن صدهزاران روزنست

4 چار نفس و چار طبع و پنج حس و شش جهت هفت سلطان باده و دو جمله با هم دشمنست

1 دوش رفتم به سر کوی به نظارهٔ دوست شب هزیمت شده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست

2 از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش ماه دیدم رهی و زهره سما کارهٔ دوست

3 گوشها گشته شکر چین که همی ریخت ز نطق حرفهای شکرین از دو شکر پارهٔ دوست

4 چشمهای همه کس گشته تماشاگه جان نز پی بلعجبی از پی نظارهٔ دوست

1 اندر دل من عشق تو نور یقینست بر دیدهٔ من نام تو چون نقش نگینست

2 در طبع من و همت من تا به قیامت مهر تو چو جنانست و وفای تو چو دینست

3 تو بازپسین یار منی و غم عشقت جان تو که همراه دم بازپسینست

4 گویی ببر از صحبت نا اهل بر من از جان به برم گر همه مقصود تو اینست

1 شور در شهر فگند آن بت زنارپرست چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

2 پردهٔ راز دریده قدح می در کف شربت کفر چشیده علم کفر به دست

3 شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش نیست حاصل شود آنرا که برون شد از هست

4 چون بت ست آن بت قلاش دل رهبان کیش که به شمشیر جفا جز دل عشاق نخست

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی