آثار سنایی غزنوی

صفحه 10 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد

2 یا بگستر فرش زیبایی و حسن یا بساط کبر و ناز اندر نورد

3 نیکویی و لطف گو با تاج و کبر کعبتین و مهره گو با تخته نرد

4 در سرت بادست و بر رو آب نیست پس میان ما دو تن زین‌ست گرد

1 خوبت آراست ای غلام ایزد چشم بد دورخه به نام ایزد

2 نافرید و نیاورید به حسن هیچ صورت چو تو تمام ایزد

3 در جهان جمالت از رخ و زلف بهم آورد صبح و شام ایزد

4 سبب آبروی جانها کرد خاک کوی تو گام گام ایزد

1 روزی بت من مست به بازار برآمد گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد

2 صد دلشده را از غم او روز فرو شد صد شیفته را از غم او کار برآمد

3 رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر باز آن دو بهم کرد و خریدار برآمد

4 در حسرت آن عنبر و دیبای نو آیین فریاد ز بزاز و ز عطار برآمد

1 منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد

2 اگر زمانه ندارد ترا مساعد من زمانه‌را و تو را کی توان مساعد کرد

3 جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا همی گذارم با آب چشم و با رخ زرد

4 همه دریغ و همه درد من ز تست و ز تو به باد تو گرم و به باد سرد تو سرد

1 راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست

2 بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست

3 زینهار از روی غفلت این سخن بازی مدان زان که سر در باختن در عشق اول منزلست

4 فرق کن در راه معنی کار دل با کار گل کاین که تو مشغول آنی ای پسر کار گلست

1 دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد

2 ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد

3 جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد ولیکن آن کند هر کس که از اصلش سزا باشد

4 نگویند ای مسلمانان هرانکو مبتلا باشد نباشد مبتلا الا خداوند بلا باشد

1 وصال حالت اگر عاشقی حلال کند فراق عشق همه حالها زوال کند

2 وصال جستن عاشق نشان بی‌خبریست که نه ره همهٔ عاشقان وصال کند

3 رهیست عشق کشیده میان درد و دریغ طلب در او صفت بی خودی مثال کند

4 نصیب خلق یکی خندقی پر از شهوت در او مجاز و حقیقت همی جدال کند

1 معشوق مرا ره قلندر زد زان راه به جانم آتش اندر زد

2 گه رفت ره صلاح دین داری گه راه مقامران لنگر زد

3 رندی در زهد و کفر در ایمان ظلمت در نور و خیر در شر زد

4 خمیده چو حلقه کرد قد من و آنگاه مرا چو حلقه بر در زد

1 روزی دل من مرا نشان داد وز ماه من او خبر به جان داد

2 گفتا بشنو نشان ماهی کو نامهٔ عشق در جهان داد

3 خورشید رهی او نزیبد مه بوسه ورا بر آستان داد

4 یک روز مرا بخواند و بنواخت و آنگاه به وصل من زبان داد

1 شور در شهر فگند آن بت زنارپرست چون خرامان ز خرابات برون آمد مست

2 پردهٔ راز دریده قدح می در کف شربت کفر چشیده علم کفر به دست

3 شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش نیست حاصل شود آنرا که برون شد از هست

4 چون بت ست آن بت قلاش دل رهبان کیش که به شمشیر جفا جز دل عشاق نخست

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی