روی او ماهست اگر بر ماه از سنایی غزنوی غزل 132
1. روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
1. روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
1. از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
پندار بد آن عشق و یقین جمله گمان بود
1. نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود
مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
1. با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
1. هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود
کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود
1. هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود
قطرهها گردد ز راه دیدگان بیرون شود
1. ای یار بی تکلف ما را نبید باید
وین قفل رنج ما را امشب کلید باید
1. ترا باری چو من گر یار باید
ازین به مر مرا تیمار باید
1. تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
عاشقی از جان من نبست آدم برید
1. لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
خیز و مهرویا فراز آور نبید
1. اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد
1. معشوق مرا ره قلندر زد
زان راه به جانم آتش اندر زد