آثار سنایی غزنوی

صفحه 14 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد از وجود نیستی باید که خط بر جان کشد

2 در نوردد مفرش آزادگی از روی عقل رخت بدبختی ز دل از خانهٔ احزان کشد

3 گر چه دشوارست کار عاشقی از بهر دوست از محبت بر دل و جان رخت عشق آسان کشد

4 رهروی باید که اندر راه ایمان پی نهد تا ز دل پیمانهٔ غم بر سر پیمان کشد

1 گر تو پنداری که جز تو غمگسارم نیست هست ور چنان دانی که جز تو خواستگارم نیست هست

2 یا به جز عشق تو از تو یادگارم هست نیست یا قدم در عشق تو سخت استوارم نیست هست

3 یا به جز بیدادی تو کارزارم هست نیست یا به بیداد تو با تو کارزارم نیست هست

4 یا سپید و روشن از تو کار و بارم هست نیست یا سیاه و تیره بی تو روزگارم نیست هست

1 سبب عاشقان نه نیکوییست آفت دلبران نه مه روییست

2 عشق ذات و صفات شرکت نیست بت پرستیدن از سیه روییست

3 عشق هم عاشقست و هم معشوق عشق دو رویه نیست یکروییست

4 مایهٔ عشق بی‌نصیبی دان هر که گوید جز این سمر گوییست

1 جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید باده نهانی خورید بانگ جرس کم کنید

2 نیست جز از نیستی سیرت آزادگان در ره آزادگان صحو و درس کم کنید

3 راه خرابات را جز به مژه نسپرید مرکب طامات را زین هوس کم کنید

4 مجمع عشاق را قبلهٔ رخ یار بس چون به نماز اندرید روی به پس کم کنید

1 کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد که جز بی معنیی چون تو چو تو دلدار نپسندد

2 وگر نو کیسهٔ عشق تو از شوخی به دست آری قباها کز تو در پوشد کمرها کز تو در بندد

3 ز عمر و صبر و دین ببرید آنکو بست بر تو دل ز جاه و مال و جان بگسست هر کو با تو پیوندد

4 سنایی گر به تو دل داد بستاند که بدعهدی گزافست این چنین زیرک ز ناجنسی کمر رندد

1 جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست

2 امروز منم عاشق بی مونس و بی‌یار فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست

3 در عشق نمی‌دانم درمان دل خویش خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست

4 خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست

1 اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد

2 ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد

3 هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد هر که شد جویای او در جان و دل منزل نکرد

4 مرد باید پاکباز و درد باید مرد سوز کان نگارین روی عاشق می نخواهد کرد مرد

1 روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

2 گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود

3 دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را تا زنخدانش چو گوی و زلف چون چوگان بود

4 گر ز دو هاروت او دلها نژند آید همی درد دلها را ز دو یاقوت او درمان بود

1 سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت

2 من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظاره‌ای کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت

3 گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما کز تکبر دوش او ابر بر زهرهٔ زهرا گذشت

4 لولو لال همی بارم ز عشقش در کنار کز کنارم ناگهان آن لولو لالا گذشت

1 تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات همواره منم معتکف راه خرابات

2 کردند همه خلق همی خطبهٔ شاهی چون خیل خرابات بر آن شاه خرابات

3 من خود چه خطر دارم تا بنده نباشم چون شاه خرابات بود ماه خرابات

4 گر صومعهٔ شیخ خبر یابد ازین حرف حقا که شود بندهٔ خرگاه خرابات

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی