آثار سنایی غزنوی

صفحه 15 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 از دوست به هر جوری بیزار نباید شد از یار به هر زخمی افگار نباید شد

2 ور جان و دل و دین را افگار نخواهی کرد با عشق خوش شوخی در کار نباید شد

3 گر زان که چو عیاران از عهده برون نایی دلدادهٔ آن چابک عیار نباید شد

4 هر گه که به ترک جان آسان نتوانی گفت پس عاشق آن دلبر خونخوار نباید شد

1 کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست

2 خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم مر ترا پیوسته بازارست گویی نیست هست

3 تا به خروارست شکر لعل نوشین ترا در دلم عشقت به خروارست گویی نیست هست

4 طرهٔ طرار تو دل دزدد از مردم همی شد یقین کان طره طرارست گویی نیست هست

1 صحبت معشوق انتظار نیرزد بوی گل و لاله زخم خار نیرزد

2 وصل نخواهم که هجر قاعدهٔ اوست خوردن می محنت خمار نیرزد

3 ز آن سوی دریای عشق گر همه سودست آنهمه نسود آفت گذار نیرزد

4 این دو سه روز غم وصال و فراقت اینهمه آشوب کار و بار نیرزد

1 ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست لیکن چه توان کرد که وقت تو کنونست

2 نشگفت اگر کبر تو هرگز نشود کم چون خوبی دیدار تو هر روز فزونست

3 عالم ز جمال تو پرآوازه شد امروز زیرا که جمال تو ز اندازه برونست

4 در زلف تو تاب و گره و بند و شکنجست در چشم تو مکر و حیل و زرق و فسونست

1 مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد به مژگان در همی دانم مرا عقد درر بندد

2 بیاید هر شبی هجران به بالینم فرو کوبد بدان آید همی هر شب که چشمم بر سهر بندد

3 به یارم گفت وی را من که خواب من نبد ای جان یقین دانم که گر گویم به رغم من تبر بندد

4 سحرگه صعب‌تر باشد مرا هجران آن دلبر که جادو بندهای سخت در وقت سحر بندد

1 عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت دست ازین مشتی ریاست جوی دون بر سر گرفت

2 عالم پر گفتگوی و در میان دردی ندید از در سلمان در آمد دامن بوذر گرفت

3 اینت بی همت که در بازار صدق و معرفت روی از عیسا بگردانید و سم خر گرفت

4 سامری چون در سرای عافیت بگشاد لب از برای فتنه را شاگردی آزر گرفت

1 دوش ما را در خراباتی شب معراج بود آنکه مستغنی بد از ما هم به ما محتاج بود

2 بر امید وصل ما را ملک بود و مال بود از صفای وقت ما را تخت بود و تاج بود

3 عشق ما تحقیق بود و شرب ما تسلیم بود حال ما تصدیق بود و مال ما تاراج بود

4 چاکر ما چون قباد و بهمن و پرویز بود خادم ما ایلک و خاقان بد و مهراج بود

1 ای پر در گوش من ز چنگت وی پر گل چشم من زرنگت

2 هنگام سماع بر توان چید تنگ شکر از دهان تنگت

3 چون چنگ به چنگ بر نهادی آید ز هزار زهره ننگت

4 چون شوخ نه ای بسان نرگس کی باده دهد چو باد رنگت

1 هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود کار او در عاشقی زاری و رسوایی بود

2 این منم زاری که از عشق بتان شیدا شدم آری اندر عاشقی زاری و شیدایی بود

3 ای نگارین چند فرمایی شکیبایی مرا با غم عشقت کجا در دل شکیبایی بود

4 مر مرا گفتی چرا بر روی من عاشق شدی عاشقی جانانه خودکامی و خودرایی بود

1 ای ساقی می بیار پیوست کان یار عزیز توبه بشکست

2 برخاست ز جای زهد و دعوی در میکده با نگار بنشست

3 بنهاد ز سر ریا و طامات از صومعه ناگهان برون جست

4 بگشاد ز پای بند تکلیف زنار مغانه بر میان بست

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی