هر زمان چنگ بر کنار مگیر از سنایی غزنوی غزل 180
1. هر زمان چنگ بر کنار مگیر
دل مسکین من شمار مگیر
1. هر زمان چنگ بر کنار مگیر
دل مسکین من شمار مگیر
1. سکوت معنویان را بیا و کار بساز
لباس مدعیان را بسوز و دور انداز
1. با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز
1. تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
اندر طریق عشق مسلم نهای هنوز
1. دلبر من عین کمالست و بس
چهرهٔ او اصل جمالست و بس
1. چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
رو که ازین دلبران کار تو داری و بس
1. ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس
1. ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس
درمان من در دست توست آخر مرا فریاد رس
1. ای ز ما سیر آمده بدرود باش
ما نه خشنودیم تو خشنود باش
1. ای ز خوبی مست هان هشیار باش
ور ز مستی خفتهای بیدار باش
1. ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش
دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش
1. ای دل اندر نیستی چون دم زنی خمار باش
شو بری از نام و ننگ و از خودی بیزار باش