آثار سنایی غزنوی

صفحه 17 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 هر کرا در دل بود بازار یار عمر و جان و دل کند در کار یار

2 خاصه آن بی دل که چون من یک زمان بر زمین نشکیبد از دیدار یار

3 کبک را بین تا چگونه شد خجل زان کرشمه کردن و رفتار یار

4 بنگر اندر گل که رشوت چون دهد خون شود لعل از پی رخسار یار

1 روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم آن روز دل خلق و سر خویش ندارم

2 چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین چون طاقت هجرت من درویش ندارم

3 در مجمرهٔ عشق و غمت سوخته گشتم زین بیش سر گفت و کمابیش ندارم

4 تا سلسلهٔ عشق تو بربست مرا دست جز سلسله بر دست دل ریش ندارم

1 از فلک در تاب بودم دی و دوش وز غمت بی تاب بودم دی و دوش

2 با لب خشک از سرشک دیدگان در میان آب بودم دی و دوش

3 گاه می‌خوردم گه از بحر دعا روی در محراب بودم دی و دوش

4 بی رخ تو در میان بحر آب با نبید ناب بودم دی و دوش

1 بامدادان شاه خود را دیده‌ام بر مرکبش مشک پاشان از دور زلف و بوسه باران از لبش

2 صد هزاران جسم و جان افشان و حیران از قفاش از برای بوسه چیدن گرد سایهٔ مرکبش

3 خنجری در دست و «من یرغب» کنان عیاروار جسم و جان عاشقان تازان سوی «من برغبش»

4 بهر دفع چشم زخم مستش را چو من خیل خیل انجم همی کردند یارب یاربش

1 صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر خفتگان از خواب ناپاکی برانگیز ای پسر

2 مجلس ما از جمال خود برافروز ای غلام می ز جام خسروانی در قدح ریز ای پسر

3 یک زمان با ما به خلوت می بخور خرم بزی یک زمان با ما به کام دل برآمیز ای پسر

4 عاشقان را از کنار و بوسه دادن چاره نیست دل بنه بر بوسه دادن هیچ مستیز ای پسر

1 ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش فتنهٔ عشاق شهری شمسهٔ خوبان کش

2 گاه آن آمد از وصل تو بستانیم داد زین جهان حیله‌ساز و روزگار کینه کش

3 باده‌ای خواهیم تلخ و مجلسی سازیم نغز مطربی ناهید طبع و ساقیی خورشید فش

4 در جهان ما را کنون شش چیز باید تا بود زخم ما بر کعبتین خرمی امروز شش

1 برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش وین گفت مرا خوار مدار ای پسر خوش

2 باده خور و مستی کن و دلداری و عشرت و اندوه جهان باد شمار ای پسر خوش

3 رنج و غم بیهوده منه بر دل و بر جان و آن چت بنخارد بمخار ای پسر خوش

4 خواهی که بود خاک درت افسر عشاق در باده فزون کن تو خمار ای پسر خوش

1 دلبرا تا نامهٔ عزل از وصالت خوانده‌ام ای بسا خون دلا کز دیده بر رخ رانده‌ام

2 بر نشان هرگز ندیدم بر دل بی رحم تو گر چه هر تیری که اندر جعبه بد بفشانده‌ام

3 ظن مبر جانا که من برگشته‌ام از عاشقی یا دل از دست غم هجران تو برهانده‌ام

4 زان همی کمتر کنم در عشق فریاد و خروش کاتش دل را به آب دیدگان بنشانده‌ام

1 ای دیدن تو حیات جانم نادیدنت آفت روانم

2 دل سوخته‌ای به آتش عشق بفروز به نور وصل جانم

3 بی‌عشق وصال تو نباشد جز نام ز عیش بر زبانم

4 اکنون که دلم ربودی از من بی روی تو بود چون توانم

1 به دردم به دردم که اندیشه دارم کز آن یاسمین بر تهی شد کنارم

2 به وقتی که دولت بپیوست با من بپیوست هجرش به غم روزگارم

3 که داند که حالم چگونست بی تو که داند که شبها همی چون گذارم

4 خیالش ربودست خواب از دو چشم گرفتنش باید همی استوارم

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی