من کیستم ای نگار چالاک از سنایی غزنوی غزل 216
1. من کیستم ای نگار چالاک
تا جامه کنم ز عشق تو چاک
1. من کیستم ای نگار چالاک
تا جامه کنم ز عشق تو چاک
1. ای بلبل وصل تو طربناک
وی غمزت زهر و خنده تریاک
1. در زلف تو دادند نگارا خبر دل
معذورم اگر آمدهام بر اثر دل
1. ای ساقی خیز و پر کن آن جام
کافتاده دلم ز عشق در دام
1. هر شب نماز شام بود شادیم تمام
کاید رسول دوست هلا نزد ما خرام
1. بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
وز نشاط عشق خوبان توبهها بشکستهام
1. دلبرا تا نامهٔ عزل از وصالت خواندهام
ای بسا خون دلا کز دیده بر رخ راندهام
1. برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
ور چه آزادم ترا تا زندهام من بندهام
1. صنما تا بزیم بندهٔ دیدار توام
بتن و جان و دل دیده خریدار توام
1. بستهٔ یار قلندر ماندهام
زان دو چشمش مست و کافر ماندهام
1. تا بر آن روی چو ماه آموختم
عالمی بر خویشتن بفروختم
1. از همت عشق بافتوحم
پا بستهٔ عشق بلفتوحم