1 چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش نمودن روز را در زیر شب پوش
2 گه از بادام کردن جعبهٔ نیش گه از یاقوت کردن چشمهٔ نوش
3 برآوردن برای فتنهٔ خلق هزاران صبحدم از یک بناگوش
4 تو خورشیدی از آن پیش تو آرند فلک را از مه نو حلقه در گوش
1 دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش هزاران یوسف مصرست پیدا در گریبانش
2 پریرویی که چون دیوست بر رخسار زلفینش زره مویی که چون تیرست بر عشاق مژگانش
3 به یک دم میکند زنده چو عیسی مرده را زان لب دم عیسی ست پنداری میان لعل و مرجانش
4 حلاوت از شکر کم شد چو قیمت آورد نوشش ازین دو چشم گریانم از آن لبهای خندانش
1 ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم
2 عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم
3 سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان عاجزم در کار خود یارب ندانم چون کنم
4 آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم
1 از همت عشق بافتوحم پا بستهٔ عشق بلفتوحم
2 بربود ز بوی زلف عقلم بفزود ز آب روی روحم
3 از موی سیاه اوست شامم وز روی نکوی او صبوحم
4 یک بوسه ازو بیافتم بس آن بود ز عشق او فتوحم
1 ما عاشق همت بلندیم دل در خود و در جهان چه بندیم
2 آن به که یکی قلندری وار میگیریم ار چه دانشمندیم
3 از بهر پسر به سر بیاییم وز بهر جگر جگر برندیم
4 ار هیچ شکار حاجت آید خود را به دو دست ما کمندیم
1 چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر پس به شوخی لب چرا خاموش داری ای پسر
2 در ره عشق تو ما را یار و مونس گفت تست زان بگفتی از تو میخواهم یاری ای پسر
3 دیر زی در شادکامی کز اثرهای لطیف مونس عقلی و جان را غمگساری ای پسر
4 تلخ گردد عیش شیرین بر بتان قندهار چون به گاه بذله زان لب لطف باری ای پسر
1 برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام ور چه آزادم ترا تا زندهام من بندهام
2 مهر تو با جان من پیوسته گشت اندر ازل نیست روی رستگاری زو مرا تا زندهام
3 از هوای هر که جز تو جان و دل بزدودهام وز وفای تو چو نار از ناردان آگندهام
4 عشق تو بر دین و دنیا دلبرا بگزیدهام خواجگی در راه تو در خاک راه افگندهام
1 در عشق تو ای نگار خاموش بفزود مرا غمان و شد هوش
2 من عشق ترا به جان خریدم تو مهر مرا به یاوه مفروش
3 هرگز نشود غمت ز یادم تو نیز مرا مکن فراموش
4 شد خواب ز چشم من رمیده تا هست غم توام در آغوش
1 تا کی از ناموس هیهات ای پسر بامدادان جام می هات ای پسر
2 ساغری پر کن ز خون رز مرا کاین دلم خون شد ز غمهات ای پسر
3 خوش بزی با دوستان یک دم بزن دل بپرداز از مهمات ای پسر
4 بر نشاط و خرمی یک دم بزی وقت کن ایام و ساعات ای پسر
1 ای دو زلفت دراز و بالا هم وی دو لعلت نهان و پیدا هم
2 شوخ تنها که خواند چشم ترا چشم تو شوخ هست و رعنا هم
3 بستهٔ تو هزار نادان هست چه عجب صدهزار دانا هم
4 بستهٔ تست طبع ناگویا من چه گویم زبان گویا هم