ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش از سنایی غزنوی غزل 204
1. ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش
دلم پر نیش گشت و طبع پر نوش
1. ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش
دلم پر نیش گشت و طبع پر نوش
1. چون نهی زلف تافته بر گوش
چون نهی جعد بافته بر دوش
1. ای جور گرفته مذهب و کیش
این کبر فرو نه از سر خویش
1. آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
از ضربت آن زخم دل نازک من ریش
1. ای زلف تو تکیه کرده بر گوش
ای جعد تو حلقه گشته بر دوش
1. ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
دور از لب و دندان شما بی خبران دوش
1. تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط
ناگهانم در برآوردی و ماندی در بساط
1. ای زلف تو بند و دام عاشق
ای روی تو ناز و کام عاشق
1. خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق
گر چه ما باری نهایم از عشقبازی مرد عشق
1. تا دل من صید شد در دام عشق
باده شد جان من اندر جام عشق
1. از حل و از حرام گذشتست کام عشق
هستی و نیستی ست حلال و حرام عشق
1. تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق