آثار سنایی غزنوی

صفحه 13 از 44
44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 از دوست به هر جوری بیزار نباید شد از یار به هر زخمی افگار نباید شد

2 ور جان و دل و دین را افگار نخواهی کرد با عشق خوش شوخی در کار نباید شد

3 گر زان که چو عیاران از عهده برون نایی دلدادهٔ آن چابک عیار نباید شد

4 هر گه که به ترک جان آسان نتوانی گفت پس عاشق آن دلبر خونخوار نباید شد

1 دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد از وجود نیستی باید که خط بر جان کشد

2 در نوردد مفرش آزادگی از روی عقل رخت بدبختی ز دل از خانهٔ احزان کشد

3 گر چه دشوارست کار عاشقی از بهر دوست از محبت بر دل و جان رخت عشق آسان کشد

4 رهروی باید که اندر راه ایمان پی نهد تا ز دل پیمانهٔ غم بر سر پیمان کشد

1 ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد دور از ره هجر تو وصالی دگر آمد

2 در دیده خیالی که مرا بد ز رخ تو یکباره همه رفت و خیالی دگر آمد

3 بر مرکب شایسته شهنشاه شکوهت بر تخت دل من به جمالی دگر آمد

4 شد نقص کمالی که مرا بود به صورت در عالم تحقیق کمالی دگر آمد

1 بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند هیچ کس دیدی که بر مه چنبر از عنبر کند

2 گه ز مشک سوده نقش آرد همی بر آفتاب گه عبیر بیخته بر لالهٔ احمر کند

3 گرد زنگارش پدید آمد ز روی برگ گل ترسم امسالش بنفشه از سمن سر بر کند

4 ای دریغا آن پریرو از نهیب چشم بد سوسن آزاده را در زیر سیسنبر کند

1 گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند صدهزاران ماه آن شب خدمت ماهی کند

2 باد لطفت گر به دارالملک انسان بروزد هر یکی را بر مثال یوسف چاهی کند

3 من چه سگ باشم که در عشق تو خوش یک دم زنم آدم و ابلیس یک جا چون به همراهی کند

4 هر که از تصدیق دل در خویشتن کافر شود بی خلافی صورت ایمانش دلخواهی کند

1 وصال حالت اگر عاشقی حلال کند فراق عشق همه حالها زوال کند

2 وصال جستن عاشق نشان بی‌خبریست که نه ره همهٔ عاشقان وصال کند

3 رهیست عشق کشیده میان درد و دریغ طلب در او صفت بی خودی مثال کند

4 نصیب خلق یکی خندقی پر از شهوت در او مجاز و حقیقت همی جدال کند

1 مردمان دوستی چنین نکنند هر زمان اسب هجر زین نکنند

2 جنگ و آزار و خشم یکباره مذهب و اعتقاد و دین نکنند

3 چون کسی را به مهر بگزینند دیگری را بر او گزین نکنند

4 در رخ دوستان کمان نکشند بر دل عاشقان کمین نکنند

1 گر سال عمر من به سر آید روا بود اندی که سال عیش همیشه به جا بود

2 پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

3 ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود

4 ای آمده به طمع وصال نگار خویش نشنیده‌ای که عشق برای بلا بود

1 آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود و آفرین بادا بر آن کس کو ترا در خور بود

2 آفرین بر جان آن کس کو نکو خواهت بود شادمان آن کس که با تو در یکی بستر بود

3 جان و دل بردی به قهر و بوسه‌ای ندهی ز کبر این نشاید کرد تا در شهرها منبر بود

4 گر شوم من پاسبان کوی تو راضی بوم خود ببخشایی بر آن کش این هوس درسر بود

1 چون دو زلفین تو کمند بود شاید ار دل اسیر بند بود

2 گوییم صبر کن ز بهر خدا آخر این صبر نیز چند بود

3 خواجه انصاف می بباید داد با چنین رخ چه جای پند بود

4 سرو را کی رخ چو ماه بود ما را کی لب چو قند بود

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی