1 ای پسر عشق را بدایت نیست در ره عاشقی نهایت نیست
2 اگرت عشق هست شاکر باش که به عشق اندرون شکایت نیست
3 گر بنالی ز حال عشق ترا علت عاشقی به غایت نیست
4 جهد کن جهد تا به عشق رسی کانچه گفتم ترا کفایت نیست
1 نور تا کیست که آن پردهٔ روی تو بود مشک خود کیست که آن بندهٔ موی تو بود
2 ز آفتابم عجب آید که کند دعوی نور در سرایی که درو تابش روی تو بود
3 در ترازوی قیامت ز پی سختن نور صد من عرش کم از نیم تسوی تو بود
4 راه پر جان شود آن جای که گام تو بود گوش پر در شود آنجا که گلوی تو بود
1 هر کو به خرابات مرا راه نماید زنگ غم و تیمار ز جانم بزداید
2 ره کو بگشاید در میخانه به من بر ایزد در فردوس برو بر بگشاید
3 ای جمع مسلمانان پیران و جوانان در شهر شما کس را خود مزد نباید
4 گویند سنایی را شد شرم به یک بار رفتن به خرابات ورا شرم نیاید
1 با او دلم به مهر و مودت یگانه بود سیمرغ عشق را دل من آشیانه بود
2 بر درگهم ز جمع فرشته سپاه بود عرش مجید جاه مرا آستانه بود
3 در راه من نهاد نهان دام مکر خویش آدم میان حلقهٔ آن دام دانه بود
4 میخواست تا نشانهٔ لعنت کند مرا کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
1 ماه شب گمرهان عارض زیبای تست سرو دل عاشقان قامت رعنای تست
2 همت کروبیان شعبدهٔ دست تست سرمهٔ روحانیان خاک کف پای تست
3 رای همه زیرکان بستهٔ تقدیر تست جان همه عاشقان سغبهٔ سودای تست
4 وصل تو سیمرغ گشت بر سر کوی عدم خاطر بی خاطران مسکن و ماوای تست
1 چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست تا درد عاشقی نچشد مرد مرد نیست
2 آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست انجام عشق جز غم و جز آه سرد نیست
3 عشق آتشی ست در دل و آبی ست در دو چشم با هر که عشق جفت ست زین هر دو فرد نیست
4 شهدیست با شرنگ و نشاطیست با تعب داروی دردناکست آنرا که درد نیست
1 چه خواهی کرد قرایی و طامات تماشا کرد خواهی در خرابات
2 زمانی با غریبان نرد بازم زمانی گرد سازم با لباسات
3 گهی شه رخ نهم بر نطع شطرنج گهی شه پیل خواهم گاه شهمات
4 گهی همچون لبک در نالش آیم گهی با ساتکینی در مناجات
1 دلم با عشق آن بت کار دارد که او با عاشقان پیکار دارد
2 به دست عشقبازی در فتادم که او عاشق چو من بسیار دارد
3 دل من عاشق عشقست و شاید که از من یار دل بیزار دارد
4 کرا معشوق جز عشقست از آنست که او آیینهٔ زنگار دارد
1 هر آن روزی که باشم در خرابات همی نالم چو موسی در مناجات
2 خوشا روزی که در مستی گذارم مبارک باشدم ایام و ساعات
3 مرا بی خویشتن بهتر که باشم به قرایی فروشم زهد و طاعات
4 چو از بند خرد آزاد گشتم نخواهم کرد پس گیتی عمارات
1 نخواهم من طریق و راه طامات مرا می باید و مسکن خرابات
2 گهی با می گسارم انده خویش گهی با جام باشم در مناجات
3 گهی شطرنج بازم با حریفان گهی راوی شوم با شعر و ابیات
4 گهی شه رخ شوم با عیش و راحت گهی از رنج گردم باز شهمات