دارم سر خاک پایت ای دوست از سنایی غزنوی غزل 48
1. دارم سر خاک پایت ای دوست
آیم به در سرایت ای دوست
1. دارم سر خاک پایت ای دوست
آیم به در سرایت ای دوست
1. روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست
زلف سیه زو چرا بدر دو تا هست
1. گر تو پنداری که جز تو غمگسارم نیست هست
ور چنان دانی که جز تو خواستگارم نیست هست
1. گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست
بر سر خوبان عالم پادشایی نیست هست
1. کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست
زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست
1. ای ساقی می بیار پیوست
کان یار عزیز توبه بشکست
1. سبب عاشقان نه نیکوییست
آفت دلبران نه مه روییست
1. نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست
وان سیاهی اندرو پیوسته همچون قیر چیست
1. ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست
وندران زنجیر چندان پیچ و تاب از قیر چیست
1. عشق بازیچه و حکایت نیست
در ره عاشقی شکایت نیست
1. ای پسر عشق را بدایت نیست
در ره عاشقی نهایت نیست
1. هر کرا درد بی نهایت نیست
عشق را پس برو عنایت نیست