44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی

1 می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را زنده کن در می پرستی سنت پرویز را

2 مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را

3 ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را بر شکن بر هم چو زلفت توبه و پرهیز را

4 چنگ وار آهنگ برکش راه مست انگیز را راه مست انگیز بر زن مست بیگه خیز را

1 ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را

2 ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی خاک ره باید شمردن دولت پرویز را

3 دین زردشتی و آیین قلندر چند چند توشه باید ساختن مر راه جان آویز را

4 هر چه اسبابست آتش در زن و خرم نشین بدرهٔ ناداشتی به روز رستاخیز را

1 آنرا که خدا از قلم لطف نگارد شاید که به خود زحمت مشاطه نیارد

2 مشاطه چه حاجت بود آن را که همی حسن هر ساعت ماهی ز گریبانش برآرد

3 انگشت نمای همه دلها شود ار چه ناخنش نباشد که سر خویش بخارد

4 با زحمت شانه چکند چنبر زلفی کاندر شب او عقل همی روز گذارد

1 عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

2 هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست

3 تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد در هستی خویشم به سر تو که سری نیست

4 بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد هر چند که آرام تو جز باد گری نیست

1 گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست بر سر خوبان عالم پادشایی نیست هست

2 ور چنان دانی که جان پاکبازان را ز عشق با جمال خاکپایت آشنایی نیست هست

3 ور گمانت آید که گاه دل ربودن در سماع روی و آوازت هلاک پارسایی نیست هست

4 ور تو اندیشی که گاه گوهر افشاندن ز لعل از لبت گم بودگان را رهنمایی نیست هست

1 ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست

2 هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور با دم عیسی و دست موسی عمران تراست

3 در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست

4 ای چراغ دل نمی‌دانی که اندر وصل و هجر دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست

1 دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت بامدادان پگه دست منست و دامنت

2 چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین نه همین آب و زمین بخشید باید با منت

3 سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت

4 آتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنت

1 این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست وین چه کمالست باز کز شرف نام تست

2 جان همه جانها کوثر و تسنیم تست نقل همه نقلها پسته و بادام تست

3 سرمهٔ چشم سپهر تربت درگاه تست حلقهٔ گوش سروش صدمهٔ پیغام تست

4 تکیه گه جان و دل گه رخ و گه زلف تست بوسه گه چشم و لب گه در و گه بام تست

1 تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد

2 یک شهر زن و مرد همی باز ندانند فریاد من از خنده و بیداد تو از داد

3 آن روز که زلفین نگون تو بدیدند گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد

4 هشیار نشد هر که ز گفتار تو شد مست غمناک نشد هر که ز دیدار تو شد شاد

1 جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست

2 ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست

3 ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود عاشقی ورزیم و زین به در جهان خودکام نیست

4 دام دارد چشم ما دامی نهاده بر نهیم کیست کو هم بسته و پا بستهٔ این دام نیست

آثار سنایی غزنوی

44 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سنایی غزنوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی