1 می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را زنده کن در می پرستی سنت پرویز را
2 مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را
3 ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را بر شکن بر هم چو زلفت توبه و پرهیز را
4 چنگ وار آهنگ برکش راه مست انگیز را راه مست انگیز بر زن مست بیگه خیز را
1 ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را
2 ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی خاک ره باید شمردن دولت پرویز را
3 دین زردشتی و آیین قلندر چند چند توشه باید ساختن مر راه جان آویز را
4 هر چه اسبابست آتش در زن و خرم نشین بدرهٔ ناداشتی به روز رستاخیز را
1 آنرا که خدا از قلم لطف نگارد شاید که به خود زحمت مشاطه نیارد
2 مشاطه چه حاجت بود آن را که همی حسن هر ساعت ماهی ز گریبانش برآرد
3 انگشت نمای همه دلها شود ار چه ناخنش نباشد که سر خویش بخارد
4 با زحمت شانه چکند چنبر زلفی کاندر شب او عقل همی روز گذارد
1 عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
2 هر چند نگه میکنم از روی حقیقت یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
3 تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد در هستی خویشم به سر تو که سری نیست
4 بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد هر چند که آرام تو جز باد گری نیست
1 گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست بر سر خوبان عالم پادشایی نیست هست
2 ور چنان دانی که جان پاکبازان را ز عشق با جمال خاکپایت آشنایی نیست هست
3 ور گمانت آید که گاه دل ربودن در سماع روی و آوازت هلاک پارسایی نیست هست
4 ور تو اندیشی که گاه گوهر افشاندن ز لعل از لبت گم بودگان را رهنمایی نیست هست
1 ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست
2 هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور با دم عیسی و دست موسی عمران تراست
3 در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست
4 ای چراغ دل نمیدانی که اندر وصل و هجر دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست
1 دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت بامدادان پگه دست منست و دامنت
2 چند ازین شوخی قرارم ده زمانی بر زمین نه همین آب و زمین بخشید باید با منت
3 سوزنی گشتم به باریکی به خیاطی فرست تا همی دوزد گریبان و زه پیراهنت
4 آتش هجرت به خرمنگاه صبرم باز خورد گفت از تو بر نگردم تا نسوزم خرمنت
1 این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست وین چه کمالست باز کز شرف نام تست
2 جان همه جانها کوثر و تسنیم تست نقل همه نقلها پسته و بادام تست
3 سرمهٔ چشم سپهر تربت درگاه تست حلقهٔ گوش سروش صدمهٔ پیغام تست
4 تکیه گه جان و دل گه رخ و گه زلف تست بوسه گه چشم و لب گه در و گه بام تست
1 تا کی کنم از طرهٔ تو فریاد تا کی کشم از غمزهٔ تو بیداد
2 یک شهر زن و مرد همی باز ندانند فریاد من از خنده و بیداد تو از داد
3 آن روز که زلفین نگون تو بدیدند گشتند ترا بنده چو من بنده و آزاد
4 هشیار نشد هر که ز گفتار تو شد مست غمناک نشد هر که ز دیدار تو شد شاد
1 جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست تا به کام او شوم این کار جز ناکام نیست
2 ساقیا ساغر دمادم کن مگر مستی کنم زان که در هجر دلارامم مرا آرام نیست
3 ای پسر دی رفت و فردا خود ندانم چون بود عاشقی ورزیم و زین به در جهان خودکام نیست
4 دام دارد چشم ما دامی نهاده بر نهیم کیست کو هم بسته و پا بستهٔ این دام نیست