1 ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها در آفتاب کرده ز عنبر کلالها
2 هاروت تو ز معجزه دارد دلیلها ماروت تو ز شعبده دارد مثالها
3 هرروز بامداد برآیی و بر زنی از مشک سوده بر سمن تازهخالها
4 ای کاشکی ز خواسته مفلس نبودمی تا کردمی فدای جمال تو مالها
1 در ده پسرا می مروق را یاران موافق موفق را
2 زان می که چو آه عاشقان از تف انگشت کند بر آب زورق را
3 زان می که کند ز شعله پر آتش این گنبد خانهٔ معلق را
4 هین خیز و ز عکس باده گلگون کن این اسب سوار خوار ابلق را
1 تا گل لعل روی بنمودست بلبل از خرمی نیاسودست
2 دیرگاهست تا چو من بلبل عاشق بوستان و گل بودست
3 روز و شب گر بنغنوم چه عجب پیش معشوق کس بنغنودست
4 من غلام زبان آن بلبل کو گل لعل روش بستودست
1 از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست صیدیست بس شگرف نه در خورد شست ماست
2 میدان مهر او نه به کام سمند ماست درع وفای او نه به بالای پست ماست
3 دیریست تا به یادش می نوش میکنم کس را نگفت او که فلان مرد مست ماست
4 با پاسبان کویش در خاک میرویم هر چند فرق فرقد جای نشست ماست
1 مرحبا مرحبا برای هلالا آسمان را نمای کل کمالا
2 چند ازین پرده ز آفتاب برون آی جان ما را بخر ز دست خیالا
3 اندر آی اندر آی تا بشناسیم از جمال تو حال را ز محالا
4 ای همه روی بر خرام به منظر تا رهد دیده زین شب همه خالا
1 ای ز عشقت روح را آزارها بر در تو عشق را بازارها
2 ای ز شکر منت دیدار تو دیده بر گردن دل بارها
3 فتنه را در عالم آشوب و شور با سر زلفین تو اسرارها
4 عاشقان در خدمت زلف تواند از کمر بر ساخته زنارها
1 از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب
2 بتم را عیش و قلاشیست بی من کار هر روزی خروش و ناله و زاریست بی او کار من هر شب
3 من آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم که دستوری بود ابلیس را کردار من هر شب
4 برهنه پا و سر زانم که دایم در خراباتم همی باشد گرو هم کفش و هم دستار من هر شب
1 من کیم کاندیشهٔ تو هم نفس باشد مرا یا تمنای وصال چون تو کس باشد مرا
2 گر بود شایستهٔ غم خوردن تو جان من این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا
3 گر نه عشقت سایهٔ من شد چرا هر گه که من روی بر تابم ازو پویان ز پس باشد مرا
4 هرنفس کانرا بیاد روزگار تو زنم جملهٔ عالم طفیل آن نفس باشد مرا
1 ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را
2 میر مجلس چون تو باشی با جماعت در نگر خام در ده پخته را و پخته در ده خام را
3 قالب فرزند آدم آز را منزل شدست انده پیشی و بیشی تیره کرد ایام را
4 نه بهشت از ما تهی گردد نه دوزخ پر شود ساقیا در ده شراب ارغوانی فام را
1 ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات
2 هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات
3 حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون چون آمد از جنت برون چون تو نگاری بی برات
4 در نارم از گلزار تو بیزارم از آزار تو یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات